noor ostad
besmelah
کاربرمهمان خوش آمدید عضویت
English

پرسش و پاسخ | صفحه 9

۹۰
۱۰۱۶
پ

ارتباط با حضرت حجت

49
با عرض سلام و احترام خدمت استاد موسوی: استاد می خواستم بدانم چگونه می توانیم یک رابطه عینی قوی و همیشگی با امام زمانمان داشته باشیم؟ با تشکر
نرگس
تاریخ : ۰۹ شهريور ۱۳۸۶
ج
نام پاسخگو: فیلسوف متاله استاد موسوی
تاریخ پاسخ: ۱۷ شهريور ۱۳۸۶
مولانا حجه ابن الحسن (ارواح العالمین له الفداء) دستورهایی، یا فرمانهایی از سوی خودشان و آبادشان و اجدادشان راجع به ارتباط با آن حضرت صادر شده است که هر کس به هر نحوی حق دارد با آن وجود نازنین اعمال مقدس خویش را عرضه بدارد. گاهی از نظر توسل، یعنی نمازهایی که در کتب ادعیه تعیین نموده اند، با انجام آن نمازها، به حضرتش نزدیک می‌شوند. گاهی دستور داده شده، در بعضی اماکن بروند، آن حضرت را فرا بخوانند. این هم یک روش است. و گاهی دستور داده شده که استغاثه کنند. در همان ادعیه های مخصوص مانند استغاثه به حضرت حجت و استغاثه به سایر امامان نیز می تواند از این گذر و گاهی هم از طریق تحقیق و شناخت واقعی آن حضرت. اینها روشی است که تعیین شده، با حضرت حجت می توانند مرتبط گردند ولی واقع امر آن است که انسان تقوای کامل را در درون خود بجوید و از طریق تقوای کامل، یعنی درونش نورانی شود و پس از نورانی شدن با آن حضرت ارتباط برقرار سازد. و اما راجع به اماکن: مثلاً یکی از جاهایی که حضرت حاضر می شوند در عرفات است. یکی از جاهایی مسجدالحرام است. یکی از جاهایی که حضرت هستند مسجد سهله است. اماکن دیگری هم گفته شده است. کی در این اماکن ارتباطها قوی می شوند؟ آنگاهی که از فسادهای واقعی دور گردد، به خضوع و خشوع اشتغال بورزد. اینها وسیله های ارتباطی با امام زمانند. یعنی امام زمان را از دل بجویند نه از زبان.
پ

ارتباط از گذر نماز

50
وقتی که نماز می خوانیم یا وقتی قرآن می خوانیم با وجودی که به واقع درک نمی کنیم و شاید عملمان فقط ظاهری است باز هم ربطی بین ما و حضرت حق حاصل می شود؟ آیا این ربط به درون ما بر می گردد یا این فیض و رحمتی از جانب حضرت حق است؟
هاجر تاج از تهران
تاریخ : ۱۶ مرداد ۱۳۸۶
ج
نام پاسخگو: فیلسوف متاله استاد موسوی
تاریخ پاسخ: ۱۵ شهريور ۱۳۸۶
 آری موضوع دوم شما، این فرمانهای لزومی است نه فرمانهای توجیهی. چون فرمان لزومی، تعبداً و بی کاووش، باید به مرحله عمل برساند. او حق ندارد بپرسد که من چرا معنی صلاه را نمی‌فهمم. او از صاحب صلاه حق پرسش ندارد. او لزوماً باید به انجام برساند. اگر نفهمد لزومی است، یا تعبدی است، و اگر بفهمد تحقیقی است. به یقین فضائل محقق انسان، از لزومی انسان، بالاتر و برتر است. اما حق ترک گفتن، صلاه که واجب است، تلاوت قرآن کریم یا ادعیه که غیر واجب اند، حق اینکه متروک کند چون نمی‌داند، ندارد.
پ

علت حوادث عمر انسان

51
با سلام خدمت استاد گرامی از کجا بفهمیم حادثه های که برای ما بوجود می اید از حکمت خدا هست یا چیز دیگر؟
خاطره از ایوانکی
تاریخ : ۲۷ تير ۱۳۸۶
ج
نام پاسخگو: فیلسوف متاله استاد موسوی
تاریخ پاسخ: ۲۷ تير ۱۳۸۶
از اینکه این مطلب را مطرح نمودید، نمی دانیم شما تا چه حد در معتقدات دینی و مذهبی محکمید؟ جوابی که دراین مورد هست، ربطش به روایات و مفاهیم آیات قرآن کریم اند که هر حادثه ای که در زندگی بشر پیدا گردد و به قصر قاصر نباشد، یعنی ناگهانی خود موجب بروز آن گردد، نیز نباشد، نام آن حادثه عمر انسان است. و این حادثه نه اینکه حضرت حق مستقیماً حادثه ها را به نام شخصی حوالت دهند، نه. او در غوغایی است که از یک طرف اگر برود حادثه نیست، از یک طرف اگر برود حادثه هست. از آن سویی که حادثه نیست، برود خیرش در عمرش یا از عمرش، هم از ذات او بیشتر خواهد شد. پس نام این حادثه از مرحمت حق است نه از سوی حق است. مثلاً انسانی در خانواده ای مرفه زندگی می کند او پی کمال نمی رود، همینکه به سوی کمال نرفت در دائره زندگی محفوظ و بی آزار است و به ظاهر خیر است، اما در عمل و غایتاً بی مصرف است و بی فایده است و اثر وضعی در نظام عالم از او بجا نمی ماند. و مصادیق این میلیونها نفر در جهان ناسوتی هستند که اینها را یا خودمحور یا خودخواه یا تن پرور لقب و عنوان داده اند. اما اگر همین انسان فرضی که در رفاه به سر می برد، به سوی کمال توجه کند، یا به سوی مقام عالی انسانیت رهرو است، در این حال هر گامی که بردارد، به حادثه برمی خورد و هر پلکانی که بخواهد طی کند، تا رسیدن به پلکان بعدی هم دره وجود دارد و هم دُره وجود دارد و هم نیش وجود دارد و هم نوش وجود دارد. هم خستگی حاکم است و هم دلهره و اضطراب. مجموع اینها حادثه اند. خوب به ظاهر این حوادث او را رنج می دهند و از آن تن پروری به سوی ریاضتهای جسمی منتقلش می سازد، اما پس از این حوادث، آنگاه که به کمال رسید، آنجا به خیر می رسد. و کمالش را که دگران بهره ور بشوند، آنها نیز از خیر فیضِ بودن او بهره ور می شوند. و این هم در عالم ناسوت میلیاردها، مصداق دارد. اما اگر ما به زندگی مراجع عالی مقام که هر کدام وجودشان چون خورشیدی تابان در زندگی خود و انسان بوده اند و رفتند و هنوز هم هستند بنگریم می بینیم پس از پیمودن رنج ها به شهرت های عالی رسیدند. به عنوان مثال شیخ انصاری را می توانیم مثال بزنیم که در یک محلی کم جمعیت و کم توجه به علم و کمال رنج های سفر را بر خود هموار نمودند. با عینی که مادری دلسوز به نام آغا( با غین) داشت، مادرش در ابتدا مانع رفتن ایشان می شد. با بیانی عارفانه مادر را قانع نمودند و از دزفول به سوی بروجرد که محکمه ای برای علم و دانش یعنی شیخ اسدا... بروجردی که بهترین عالمان آن زمان بود به کوچ پرداختند. در مسیر راه در زمستان سرد، با بارش برف و باران به فرقش با بیماریهای جسمی و روانی، پنجه نرم می نمود. پس از چندین ماه به محل موعود رسید و در محضر آن استاد با گذرانیدن این حادثه ها به مقام رفیع عالی علمی اصولی و فقهی طی نمود دورانی را و همچنین چون در فلسفه تأله تخصصی نداشتند به آستان ثامن الائمه که رسیدند طی مقدماتی دریافتند فیلسوفی وارسته به نام حاج ملاهادی سبزواری در آستان حضرتند. طی مقدماتی به محضر ایشان رسیدند، در عینی که زعامت حوزه علمیه نجف را بر عهده داشتند، 3 سال تمام با حادثه های رنج زندگی لیلاً و نهاراً در حضور استادی وارسته و حکیم متأله به فلسفه و حکمت پرداختند که تکمیل علمی از آن جهت گردد و دگران و دگران و دگران. یا اگر از نظر بزرگان علمی بنگریم، «ابوریحان بیرونی» آنقدر در فقر زندگی به سر می برد که شبها چراغی که در کوی و بزرن آن روز چه در خوارزم یا در بیرون شهر، شعله ور بود، در کنار چراغ ها می ایستاد به تحقیق و مطالعه با فرود آمدن رنجهای زمینی و آسمانی آنها را تحمل می نمود وبه آن مقام عالی رسید. بعضی گفته اند خانه بوریحان در یک برافراشتگی بوده، نه اینکه کاخ و قصری باشد، یک کوخ مختصری که از خاک و گل بوده، در مسیری قرار گرفته بود که امیال حکومت آنروز سر نیزه های خود را بر شعله پارچه آتش که نور داشت، بسته بودند آرام آرام از آن کوی و برزن عبور می کردند؛ از نور شعله های سر نیزه های عمال حکومت مطالعه می کرد. اینگونه رنج و زحمت می کشید تا به مقام عالی رسید که کتابها و نظراتش این یکی از دیگر بهتر، از آن جمله «مالی للهند» که به 18 زبان زنده دنیا ترجمه گشته. تمام دانشمندان و محققان جهان تا از حادثه های زندگی عبور نکردند بجایی نرسیدند. ای شنونده ای که اینگونه ساده حادثه را با فکر میکنی، نه. بدان حادثه ها راست قامتان را می سازند نه حادثه ها بدطینت تان را. حادثه ها مرده ها را زنده می سازند، حادثه ها بی نام ها را به نام می برند، و مصداق فراوانی در این وادی هست اما سایت اجازه آن را نمی دهد. اما اگر اغراق نگوییم همین صحابه ای که پنجمین سال است در این روستای کوچک که از هر جهت فاقد رفاهی است، با حادثه های زندگی به سر می برند اینها که اگر، اگر، اگر با رنجش تحمل می کردند و بکنند، یا دقت وافی از این رنج غربت می بردند و ببرند، باز هم همان شور و اوج معنوی برایشان هست و خواهد بود. اما اگر این رنج را متحمل بشوند ولی رنج یابیدن کمال را نادیده بگیرند، عمرشان بیخود تلف خواهد گشت. با سپاس از شما که این سوال را مطرح نمودید.
پ

ریشه اعتقادات

52
با سلام خدمت شما و تشکر اگر امکان دارد به این پرسش پاسخ دهید. ریشه اعتقاد انسان چیست؟ آیا اعتقاد از طریق علم حاصل می شود؟ یا این اعتقاد از پاک بودن درون است؟ اینکه کسی به امامان اعتقاد واقعی دارد نه لفظی، اینکه کسی به فرمان امام معصوم به درون آتش می رود، و امثال این ریشه این اعتقاد از کجاست؟ با تشکر فراوان از زحمات شما.
ناشناس
تاریخ : ۲۳ تير ۱۳۸۶
ج
نام پاسخگو: فیلسوف متاله استاد موسوی
تاریخ پاسخ: ۳۱ تير ۱۳۸۶
موضوع عقیده یک معنی علمی و معنی فوق علم در او هست، معنی علمی اش، یعنی پیوستگی انسان به یک اصل مسلم. وقتی که پیوستگی به اصل مسلم یافت، لازمه اش پذیرفتن ارزش و بهایی آن را به همراه دارد. انسان به توحید، انسان به مقام عالی نبوت، انسان به مقام عالی ولایت و عصمت و انسان به مبانی قرآن یا از طریق والدین یا از طریق معلم، یا از طریق کتاب، یا از طریق یک محقق دریافته است که اصلهایی هستند. اصلی مانند توحید ونبوت و ولایت و عصمت. اینکه این اصول را پذیرا شده، این اسمش اعتقادات است و اسمش عقیده است. که گاهاً در مسیر ابتدایی است، و گاهاً در مسیر بالاتر از ابتدایی است و گاهی به ریشه ها و اصل های آن آشنایی یافته. برای اینکه مطلب را به خوبی بیابید، این شیوۀ اعتقاد اگر از والدین به کسی برسد، ابتدایی است. و اگر از معلمی که در این مسیر تا حدی آگاه است بیابند، بالاتر از ابتدایی است. اما اگراین مسیر را از طریق محققی با منابعی محکم یافته باشد، این اعتقاد ریشه ای است و قابل توجه. کدامیک از این 3مسیر، علمی اند؟ مرحلۀ اول علمی نیست، القایی است. مرحله دوم: کمی تعصبی است، و کمی علمی است. اما مرحله سوم، که توحید را، با منابع عالی فلسفی، چه از مبنای یک هزار آیه که در متن قرآن راجع به توحید هست، بررسی کرده باشند، یا از طریق فلاسفه الهیه، یا از طریق بیان حکمای الهی و دینی در این مورد 3 بها دارد: بهای اولش محکم است، هیچ متزلزل نمی گردد. بهای دومش علم است. بهای سومش به یقین به عمل هم خواهد رسید. اگر اعتقادات او ابتدایی باشند و همانگونه که ابتدایی است به فوریت از او فرار کنند. و اگر متوسط باشند، در صورتی که نفعی را در آن عمل بیابد، پی اش می رود اما اگر به نفع مادی اش نباشد نیز فرار است. اما اگر به مرحله سوم که ریشه آن از علم و اخلاق و مبنای قرآن و حکمت الهی پیدا شده دیگر با او همراه است و بهای او هم در اینجاست. پس ریشه های اعتقادی آغازش هیچ، توسطش یک ذره احتمالاً علمی ولی پایانش تماماً علمی و حکمی است. شما می بینید اجتماع به اعتقاد خود پایبند نیست. او این نوعاً همان ابتدایی ها هستند. اینکه که گاهاً پیمان، چون پیمان جز اعتقادات است، وفاداری انسان در پیمان اش جز معتقدات است، درستی انسان در رفتارش جزء اعتقادات است، پا برجا ماندن انسان در پیمانش جزء عقیده هاست به هر نسبتی که ریشه های علمی و حکمی در درون آن انسان محکم تر باشند بهادادن به این عقیده ها بیشتر است. شما پرسش کننده بکوشید از آن مرحله سوم باشید. تا هم در وفا وفادار، و هم در عمل زیبا، پرکردار باشید.
پ

کدام پیامبران به حضرت فاطمه(س) محرم هستند؟

53
مریم: با عرض سلام خدمت استاد موسوی من از صحابه شنبه شب هستم و از مطالب بسیار عالی و دلنشین حضرتعالی بسیار ممنونم در جلسه 26/3/86 شما فرمودید همهء پیامبران به حضرت فاطمه زهرا(س)نامحرمند به جز پدربزرگوارشان و حضرت ابراهیم(ع) که جد اعلای ایشان بودند و این سؤال پیش آمد که در اجداد حضرت محمد(ص)که بازگو شد جمعی دیگر از پیامبران از جمله حضرت آدم(ع)در زمره اجداد پیامبر بودند،چگونه به حضرت فاطمه(س)محرم نیستند؟ با سپاس و تشکر فراوان از شما
مریم از تهران
تاریخ : ۰۴ تير ۱۳۸۶
ج
نام پاسخگو: فیلسوف متاله استاد موسوی
تاریخ پاسخ: ۱۰ تير ۱۳۸۶
با تشکر از شما، اینکه گفته می شود پیامبران نامحرمند، چون بعضی از پیامبران از دیگر سلسله نژادند. یعنی از یک تیره نیستند که اب و اب و اب و اب باشند. یعنی پدر اول، پدر دوم، پدر سوم و پدر چهارم. مثلاً موسی از تیره دیگری است، عیسی از تیره دیگری است، صالح از تیره دیگری است، داود از تیره دیگری است. پس اینها نبی هستند اما از یک سلسله نیستند. اما اینکه پیامبر اسلام را و فاطمه(س) را منتسب به ابراهیم خلیل می دهند، اینها از یک تیره اند، از یک رده به طول زمان ایجاد کرده است تا ابراهیم. باز از ابراهیم ببینیم آیا نژادهای فاطمه(س) یا رسول ا...(ص) به چه کسانی منتهی می شوند، اینجا دیگر به بحث تاریخی نیازمند است. بعضی تاریخ ها مویدند که از ابراهیم خلیل تا آدم صفی ا... در یک وتیره اند. یعنی در یک رده اند ، بعضی برآنند خیر، در نژادهای مختلف اند و این اختلاف است که محرمیت و عدم محرمیت را اثبات می نماید. آنکه در آنجا بیان شده، پیامبران عموماً نامحرمند به حضرت فاطمه، این رده های گوناگون انند. این یک بحث. بحث دگر، اصلاً خود محرمیت یعنی چه؟ آیا محرمیت از خون است؟ آیا محرمیت از قبول است؟ آیا محرمیت از پذیرا شدن است؟ چون این قیل و قالها فراوان است، به طور کلی این بحث مطرح شده و اگر شما بخواهید به واقعیت این مطالب برسید حداقل ده جلسه تحقیق در این زمینه لازم است. با این سایت امکان پذیر نیست.
پ

عصمت کونیه

54
با عرض سلام خدمت استاد محترم:در سوالی که مطرح کرده ام منظورم عصمت تکوینیه و عصمت کونیه بود اشتباه کرده ام. با تشکر از شما
نرگس
تاریخ : ۲۴ خرداد ۱۳۸۶
ج
نام پاسخگو: فیلسوف متاله استاد موسوی
تاریخ پاسخ: ۱۰ تير ۱۳۸۶
شرح نهج البلاغه آن است که بعضی شرح ها لغوی اند. بعضی شروح رمانی اند، بعضی شرح ها هیچ ارتباط به موضوع نهج البلاغه ندارد، بعضی توضیحاتی که پیرامون نهج البلاغه مولا علی (علیه الصلاه و السلام) داده اند به سادگی قابل فهم نیست. مثلاً یکی از نهج البلاغه هایی که مجموع من حیث مجموع مهم است، مربوط است به یکی از بزرگان علمی که به میرزا حبیب ا... خویی معروف بوده اند و رحلت نموده اند. این شرحش بسیار مفید، اما عربی، مشکل و کمیاب است. این راجع به شرح نهج البلاغه. جواب سوال دوم: عصمت تکوینی و کونی کلی اش را بیان می کنیم ولی هر کدامش یک شرح مفصلی است. ‹عصم› به معنی نگهبانی و مانع است. دیواره شهر را عصم نامند. یعنی به دیواره شهر می روند می مانند به کجا بروند. این است که اسمش را عصم یا عاصم نامند. این عصمت کلیه عالم است. یعنی درختان یک عصمت، گیاهان یک عصمت، دیواره ها یک عصمت، خانواده ها یک عصمت، اسم این عصمت کونیه است. و اما عصمت تشریعیه، اختصاص به هر انسان دارد که خودش با اراده اش، با نیتش، با عملش، با فکر عالی اش، عصمت سخنش را حفظ کند، عصمت راه رفتنش را حفظ کند. (منظور از حفظ، همان عصمت است، چون عصمت عربی است) و عصمت دیدنش را حفظ کند و عصمت عفتش را حفظ کند و عصمت مجموع من حیث مجموعش را حفظ کند. این تعریف عصمت کونی و تعریف عصمت تشریعی. یعنی عصمت بر دو بخش است، عصمت کونیه و عصمت تشریعی. اگر لغت دیگری در جایی نوشته شده باشد، به معنی اش درست نرسیده اند. ولی عصمت همین است که گفته شد. حالا این چه کند که عصمت تشریعی اش را، یعنی عصمتی که شرع مقدس او را مقیدش کرده که باید حفظ کند، این خیلی مفصل است و راههای گوناگون دارد که به نظر خود من(محقق و فیلسوف متاله حضرت استاد موسوی) بیانش تکرار است. یعنی داد و بیداد همه دین وران و دینداران به دیگران آن است که شما عصمت تان را حفظ کنید، یعنی عصمت تشریعی را. اما آنکه بخواهد گوش کند، کیست؟!! بهتر آن است که شما به جای تعریف عصمت تشریعی و عصمت کونیه، مبنا و شکستن عصمت را از ما طلب می نمودید.
|<< << < ... 4  5  6  7  8  [9]  10  11  12  13  14  ... > >> >>|

سوالات خود را بپرسید

سایت اینترنتی فیلسوف متاله استاد سید علی موسوی پاسخگوی پرسشهای فلسفی، حکمی و عرفانی شما می باشد.

توجه: در مورد سوالهای احکام، جهت اطلاع از آخرین استفتائات با دفتر مرجع تقلید خود در تماس باشید.