آری، فردی که تجربة تلخی دربرخورد با آشنایی داشته و دارد و ناکامیهایی در این مسیر برایش حاصل شده و می شود، ناخودآگاه روانی آزرده از اجتماع را برای او به ارمغان می آورد. در مرحلة دوم این تجربة تلخ فرضی را به عموم افراد اجتماع تعمیم می دهد و دنیا را تاریکی مطلق می بیند و به تبع آن اثرات سوء دیگر...
اما این را بدانید از آغاز خلقت این بشر اولین سخن ملائک به حق همین بوده که: أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء؟! نوع بشر قبل از آنکه انسان باشد حیوانی ناطق است و خودنگر؛ موجودی که گویا همراه تپش قلب و گردش خون در پیکرش، میل و هوی او هم در تمامی افعالش سرک می کشد مگر آنکه از حیوانیت قدمی فراتر گذارد و بویی از انسانیت از او استشمام شود... این واقعیتی است که در این عالم حاکم است. اما چه باید کرد و چگونه باید زیست که تار و پود هستی انسان زخمی نشود؟
فلسفه و حکمت متعالیه می گوید: اولین و مهمترین موضوع این است که انسان خود غنی باشد. هر چه خلأ درونی او بیشتر باشد، در برخورد به حوادث و ناملایمات و کاستی های دیگران ضربة بیشتری خواهد خورد. اما اگر خود مملو از حکمت متعالیه باشد و علت و ریشة افعال مردم و انعکاس آن را به خوبی بداند، دیگر افراد را به اندازه ای که هستند می پذیرد نه بیشتر... نه آنقدر نادانسته دل می بندد و نه آنقدر بدبین می شود که عالم را وحشتبار و هولناک ببیند...
فلسفه ای که در مکتب استاد آموخته ایم به ما می گوید پس از اینکه خودت غنی و محکم به بارآمدی بدان، که نوع انسان، هرچند خطا داشته باشد، آن خطا عارضه ای است بر ذات پاک و فطرت الهی او! نوع انسان صاحب نفس قدسی الهی است؛ هر که باشد و هر چه در نقص باشد. لذا در هنگام رخ به رخ شدن به افرادی که ناقص عمل می کنند دین به ما توصیه می کند به نفس قدسی مخاطب نگاه کنید نه به عمل نازیبای او. چه خوب است انسان خود آنقدر آگاه و مسلط شود که بتواند با افرادی این چنین مانند یک بیمار برخورد کند که نیاز به کمک دارند و خود طبیبی دلسوز شود... و این دیدگاه برای یک انسان میسر نمی شود مگر اینکه زندگی خود را در جهت کمال و استغنای درون سوق دهد.
نمونة بارز آن در احوالات معصومین علیهما السلام است که حتی وقتی مردم توهین به مقام عصمت میکردند با اخلاق نیکو با آنان رفتار میکردند یا در عفو عمومی رسول ا... که در فتح مکه صورت گرفت حضرت رسول پس از اینکه خطا و نادانی آن مردم را به آن ها گوشزد کردند، با وجودی که میتوانست آن ها را مجازات کند ولی فرمود: هر کس به خانة کعبه پناهنده شود در امان است و بدین ترتیب با اخلاق و گذشت دل ها را نرم کرده و اسلام را گسترش دادند.
این را بدانید که نقش فلسفه و حکمت الهی برای کمال نفس انسان است. وقتی که نفس شما نورانی شد، نورانیتش به غیر خودش هم اثر میگذارد. به مرور درون شما آرام میشود و وسوسهها نابود...
پیشنهاد ما به شما این است که حداقل یک روز در هفته برای غنای درون خود زمان بگذارید. هرچند پس از چند سال تأثیر آن را خواهید دید که اصول و مبنای تفکر شما به گونه ای دیگر خواهد شد.
اما از اسفار چهارگانه ملاصدرا پرسیدید؛ به طوراجمال می گوییم:
بله، سفر اول: «سفر از خلق به حق» است. مرحله ای است که انسان اندک اندک چشم و نگاه و انتظارش را از دست مردم به سمت حق میل می دهد؛ و در سفر دوم که «سفر به حق در حق» است اندک اندک چشمش به جمال ها و جلوه های الهی باز می شود. این را هم بدانید که این ها قصه و افسانه نیست فقط اندکی همت لازم دارد تا به سفر سوم برسد که «سفر از حق به خلق» است. نکتة مهم اینکه پس از این مرحله، رسالت پیدا می کند دوباره به مردم نگاه کند و آنجا که لازم است بی آنکه از نواقص آن ها آزرده شود در بین خلق باشد و دردی را درمان کند؛ و سفر چهارم: «سفر به حق در خلق» است که چون رسالت خود را به خوبی انجام داده است، باوجودیکه در بین خلق است لحظه به لحظه اسرار موجودات عالم و پدیده های آن برایش روشن می شود و همیشه آرام و راضی است...
باور بفرمایید حقیقت زندگی و انسانیت این است...
ان شاء الله موفق و موید باشید. باتشکر
منبع: سلسله تدریس های معظم له از جلد اول اسفار، بحث وجود و ماهیت