اقرار به ذات برای حکیم صحیح است؟
«بسمه تعالی»
اقرار به ذات برای حکیم صحیح است؟
شهِد اللّه أَنه لا إِله إِلا هو و الملائکة و اولو العلمِ قائماً بِالقسط لا إِله إِلا هو العزِیز الحکیم»
آیه هجدهم _ سوره مبارکه آلعمران
خدای متعال شهادت داده، اقرار و ابراز فرموده که نیست خدایی جز او! و با این اقرار و با این شهادت که فرمود: «خدایی جز او نیست»، هم اقرار به ذات و هم اقرار به بودن و هم اقرار به عینیت و هم اقرار به وحدانیت دارد.
در اینجا بین بزرگان و مفسرین نظر است که:
آیا اقرار بر ذات از نظر حکمت و عرفان برای حکیم درست است یا خیر؟
بسیاری از مفسرین معتقدند که در فرع طبیعت و بشریت این شیوه که حکیم خویش را بر عظمت و شکوه فراخواند ناپسند است. گویند: بهتر آن است که انسان حکیم، عالم و عارف صفات پسندیدة خویش را پوشیده بدارد و برملا نسازد تا خضوع و خشوع او بیشتر باشد.
ای بسا که اگر انسانی از کمالات خویش سخن بگوید و ابراز عظمت خود را بکند بسیاری او را نکوهش میکنند و حتی اگر با او دوست و آشنا باشند ناآشنا و بیگانه میشوند و زبان حال و مقالشان این است که این شخص خودنگر است و از خود تعریف میکند.
آنچه در فرهنگ عمومی هماکنون رایج شده همین است و عامه مردم هم نظرشان همین است که کسی نباید خویش را به بزرگی یاد کند و از فضائل و کمالات خود سخن بگوید.
این شیوه و این نظر و این حالت در بین عرف ناسوتیان حاکم است. یعنی اگر از فردی بپرسند: تو که هستی؟! اگر واقعیتش را بگوید یعنی از سیر علمی و کمالی خود سخن بگوید اغلب مردم خوششان نمیآید. مثلاً وقتی بگوید: من این رشته را خواندهام، این تخصص و آگاهی را دارم یکی دو مورد را که بیان کرد صورتها برمیگردند و عقب میروند و میگویند: بس است، ما فهمیدیم، دیگر احتیاج نیست بگویی! حتی حرفهای اساسی چنین کسی را هم به بیاساسی میگیرند و میگویند مغرور و از خودراضی است و ...
این شیوه برخورد هم دیروز بوده، هم امروز هست نیز سالیانی دیگر هم خواهد بود.
آیا این بد آمدن و نفرت در برابر ابراز حقایق عمل درستی است؟
پاسخ محقق و فیلسوف متأله حضرت استاد موسوی: این عرفی است غلط و ناتمام. به نظر من این را گروهی که بیعاران عالم بودند درست کردند و ریشه اینها به بعضی مکاتیب سمپولیسمها یعنی گوشهگیران بر میگردد.
در کتابی به نام «خانقاه» مفصلاً مطالعه کردم که در یک دوره از زمان شیوهای بوده که به صورت گروهی بودند و حلقه مرید و مراد داشتند اما مراد آنها بیمراد بوده؛ یعنی آگاهی علمی و اجتماعی نداشته است لذا همین که یک دانشمندی میآمده ابراز فضل کند همانهایی که در دایرة این گروه بودند او را تخطئه میکردند و به باد بدی میگرفتند. چرا؟ چون مرادشان از نظر کمال علمی چیزی نداشته و اینها میترسیدند اگر این شخص فرّ و کمال علمیاش از مرادشان بیشتر باشد حنای مرادشان کمرنگ شود و حلقة آنها به هم بخورد.
لذاست این شیوه بد آمدن و نفرت به گونهای بود که هر کس ابراز کمال، علم و تقوا میکرد گاهی با چوب طعن و دق و گاهی با چوب تکفیر بر فرقش میکوبیدند که تو آمدی اینجا ابراز خودنمایی و فضل کنی!
این مکتب و فرهنگ هزار سال پیش پیدا شد و در ایران در قرن سوم و چهارم از خروش افتاد و رفته رفته به بازار و بازاریان رسید...
اما اکنون ببینیم از نظر مذهب و رسول گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی (ص) ابراز کمالها در عالم درست است یا نه؟
در عصر جاهلیت و آغاز اسلام داریم که بعضی به مسجدالحرام میآمدند و از انساب و آبا و اجدادشان شروع به تعریف میکردند. پیغمبر خطاب به آنها میفرمودند: آبا و اجداد را کنار بگذارید، به جای سخن از استخوانها و آبا و اجدادتان، بگویید خودتان چه هستید و چه کمالاتی را کسب کردهاید؟ از علم خود، از شرف ذاتی و کمالات خود حرف بزنید که ابراز کمال، عین کمال است.
بیان پیغمبر برای ما اصل است که میفرمودند ابراز کمال نمودن عین کمال است.
پس گروهی که خرده گرفتند که چرا حکیم کمال خود را ابراز کند، بیپایه و بیریشه حرف زدند. کریم باید ابراز کند که من کریمم، رحیم باید ابراز کند که من رحیمم، مُنعم باید ابراز کند که من مُنعم هستم. البته کسی که منعم است، کسی که کریم صفت و آقا صفت است، کسی که رحیم صفت است، همان عمل و شیوه او ابراز کمال و عظمت اوست، ولی بیان و ابراز کمالش هم به طریق اولی جایز و موجب شناخت دیگران است.
این است که یک دانشمند، محقق، فیلسوف، ادیب و شاعر باید خودش را معرفی کند. مگر علم جلوه خدا نیست، مگر دانستنیها بارقه حق و صفات خدا نیست، پس باید ابراز کند چرا آن را بپوشاند و در پرده نگه دارد؟! در حقیقت با این بیان خود میخواهد به مخاطب تفهیم کند که تو هم به سوی کمال لایق نوعی خود برو. ولنگار در زندگی نباش...
حضرت باریتعالی در سوره مبارکه ضحی، آیه یازدهم میفرماید: «و اما بنعمة ربک فحدث»، یعنی ای بشر، خدا به تو نعمت خوب یافتن داده، نعمت خط قشنگی داده، قدرت فهمیدن شیمی، ریاضی و ... را داده، به مردم بگو که خدا به من این نعمت را به من داده و من با همت خود یافتهام.
چنانکه در کتب حدیث مانند بحار الانوار مرحوم مجلسی، امالی شیخ صدوق و ... تأکید شده است آنگاه که قطب دائرة عالم امکان علیبنابیطالب(ع) نادانی و جهالت مردم را میدید و علوم اولین و آخرین که در سینهاش موج میزد، مکرر میفرمود:
عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ بَیْنَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یَخْطُبُ النَّاسَ وَ هُوَ یَقُولُ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَوَ اللَّهِ لَا تَسْأَلُونِّی عَنْ شَیْءٍ یَکُونُ إِلَّا نَبَّأْتُکُم... (امالی صدوق، ص133)
یعنى هر چه میخواهید از من بپرسید پیش از آنکه من از میان شما بروم. به خدا قسم از هیچ چیزی از من نمیپرسید مگر آنکه به شما خبر میدهم...
محقق و فیلسوف متأله، دانشمند معظم حضرت استاد موسوی میفرمایند:
ابراز علم و کمال، شکر آن است. پس باید آن را علنی کند البته به دو شرط:
1. مادامی که راست بگوید. آنچه واقعاً هست را به آن اقرار کند نه بیشتر.
2. مادامی که در او غرور پیش نیاید زیرا اگر با این ابرازش بخواهد سری و گردنی نشان دهد و موجب تعین و غرورش باشد، این نادرست است.
البته بعضی موضوع «غرور» و «ریا» را برای خود مستمسکی گرفتهاند که بخواهند ابراز کمال صاحب کمال را بکوبند که در جواب آنها باید بگوییم غرور فقط در ابراز کمال و دانش بروز نمیکند بلکه تمام کسانی هم که به عناوین مختلف در منظر عموم خود را زینت میدهند حتی در راه رفتن، سخن گفتن، نشستن و غذا خوردن آنها هم غرور موج میزند اما آنجا نمیبینیم کسی در ذم غرور سخنی بگوید!!
دانشمند معظم استاد سید علی موسوی تأکید میفرماید:
«البته اگر ابراز کمال گردد و در آن غرور باشد جایز نیست اما اگر ابراز کمال گردد که بارقه حق، مهر حق، لطف و عنایت حق را ابراز کند عین مهر است. چنانی که علامه مجلسی هنگامی که به مسجد میرفت با شکوه حرکت میکرد. گروهی در راست و گروهی در چپ ایشان آیه نور تلاوت میکردند. بعضی بر ایشان خرده میگرفتند که چرا اینگونه به مسجد میروید؟ میفرمود: این شیوه موجب شکوه و عظمت دین و معرفی آن به دیگران است. من برای شکوه و عظمت دینم این اجازه را میدهم نه برای نفس خودم!
با نهایت سپاس و تشکر فراوان از تمام الطاف و عنایتهای محقق و فیلسوف متأله حضرت استاد موسوی که بیدریغ و لحظه به لحظه فؤادمان را با باران نعمت علم، حکمت، فلسفه و عرفان سیراب میسازند و زندگیمان را مصداق «یخرج الحی من المیت» قرار دادند.
منبع: از سلسله مباحث تحقیقی فیلسوف متاله استاد سید علی موسوی
نظر کاربران
0