noor ostad
besmelah
کاربرمهمان خوش آمدید عضویت
English

ارتباط شغل با شرافت نفس

«بسمه تعالی»

در این مقاله سخن از ربط شغل و شرافت نفس است. سخن از گوهر ارزشمند میل و استعداد فرد در وادی فعالیت‌های اجتماعی است. به‌راستی چه شغلی موجب شرافت نفس انسان خواهد بود؟ آن‌که می‌خواهد شغلی را بگزیند باید در چه جدول و دائره‌ای قرار گیرد؟ اجتماع؟ معلم؟ والدین؟ یا حرفه و شیو? آباء و اجدادی؟مطالبی که تقدیم می‌شود برگرفته از تحقیقات فیلسوف متأله حضرت استاد موسوی ذیل رسائل معاد بارقة 16، ص1453و ص1442، معاد بارقة 17، ص1527، معاد بارقة 20 ص1807، معاد بارقة 24، ص2228، رسالة سورة روم سخنرانی شب دهم رمضان سال 1381ه‌ش، ص168، تدریس معظم‌له در مکاسب محرمه شیخ انصاری(اعلی‌الله مقامه) و مقدمات فلسفه از جلد اول اسفار است.با نگاهی به اجتماع درمی‌یابیم بسیاری از مردم حرفه‌ یا شغلی را جبراً گزیده‌اند که نه شوقی به انجام آن دارند و نه تخصصی در آن. لذا در این مسیر سست و بی‌رمق گام برداشته، اعمال شاقّه و طاقت‌فرسایی انجام می‌دهند که در نهایت هم خود را به درد سر می‌اندازند و هم موجب سرگردانی و محنت دیگران می‌شوند. یکی از عوامل ورود به مشاغلی که انسان نسبت به انجام آن بی‌میل است را می‌توان در رفتار پدران و مادران جست. والدینی که فرزندان خود را به انتخاب شغلی وامی‌دارند که مطابق با ذوق و استعداد خودشان است غافل از آنکه فرزندان به انجام آن هیچ رغبت و شوقی ندارند. امروزه چنین حالتی در اکثر خانواده‌ها رواج دارد در حالی که چنین شیوه‌ای برای فرزند جز بیگاری آن هم به نام علم به ارمغان نخواهد آورد. فرد بیکار کار ندارد در صورتی که فرد بیگار مشغول به انجام کاری است که نسبت به آن تمایل و رغبتی ندارد. این شیوة درستی نیست که پدر از فرزندش بخواهد ادامة شغل او را دنبال کند. اساساً دنیایی که فرزندان خویش را به جبر وا می‌دارد که پی علم یا شغلی که شوق یا تخصصی در آن ندارند بروند، دنیای بیماران است. پس صرفاً باید استعدادها را در نهاد انسان برانگیخت نه جبرها را بر او تحمیل نمود.در این زمنیه فرانکلین که به‌ظاهر یکی از نوابغ غربی است با اعتقاد بر اینکه مادر مفاسد فکری و اخلاقی بیگاری یا بی‌رمقی در کار است گوید: «عروس زندگی کار است و عشق در آن کار سعادت است. اگر انسان عشق به کار داشته باشد مولودش سعادت نام خواهد داشت.» ولتر نویسندة مشهور غربی گوید: «هرگاه احساس می‌کنم رنج می‌خواهد مرا از پای درآورد به کاری که عاشق آن هستم پناه می‌برم و این عشق را هم جز استاد و علم نمی‌یابم زیرا او بود که در من راز عشق علم را فرو ریخت.» او گوید: پانصد سال پیش از میلاد بیماری‌های روانی را با کارهایی از قبیل مکانیکی، درودگری (نجاری) و بافندگی درمان می‌کردند اما درس استاد بر آن‌ها تقدم داشت؛ یعنی نخست باید درس استاد و ستایش از آن را فرا می‌گرفتند سپس به کارهای فوق مشغول می‌شدند.اکنون ارتباط میان شغل و شرافت نفس را در قالب دو دیدگاه کلی بررسی می‌کنیم:در بعضی مجامع افراد به شغل و حرفه‌ای که بدان مشغول‌‌اند علاقه‌مندند و به آن عشق می‌ورزند و با این عشق نفسشان را عظمت می‌دهند. لذا هرچند آن کار به‌ظاهر عالی نباشد اما تأثیر خوبی در زندگی آن‌ها می‌گذارد حتی در کارهایی چون آشپزی یا پینه‌دوزی و.... اساساً کسی که شوق به انجام کاری داشته باشد چون به شرافت نفس معتقد است عمل خود را با سلیقه، افتخار و زیبایی انجام می‌دهد. اما در برخی دیگر از مجامع انسان شغل را صرفاً به جهت ممر روزی و کسب مال و مقام دوست می‌دارد نه شرافت نفس و برای آن حاضر است به هر کاری تن در‌دهد؛ مثلاً سیگار می‌فروشد یا با دستمالی شیشة ماشین‌ها را تمیز می‌کندو... باید دانست چنین فردی به شرافت نفس خود مؤمن نیست لذا نمی‌تواند عظمت نفس خویش را حفظ ‌کند.ناگفته نماند مرحوم شیخ انصاری(اعلی الله مقامه) از آن بزرگوارانی بودند که در فقه و اصول نظیر نداشتند و شئونات اکثر علما از برکات مکاسب و رسائل شیخ انصاری(اعلی‌الله مقامه) بوده است. ایشان در متن مکاسب خود از صناعاتی نام می‌برند که انسان می‌تواند نفس خود را برای آن اجاره دهد و حلال‌ترین پول‌ها را کسب کند؛ مانند تعلیم و تعلم، حساب، تجارت، بنّایی، خدمتکاری، رختشویی و... که اگر هرکدام از این مشاغل با شرایط خود انجام شود موجب شرافت نفس است.چنانی که نقل شده است روزی ابن‌سینا با چند تن از اطرافیانش از کناری می‌گذشت. کنّاسی را دید در حالی که مشغول تخلیة فضولات و انتقال آن بود و با خود زمزمه‌ای داشت. ابن‌سینا خوب که سخن کناس را گوش داد شنید او با نفسش در راز است که: «ای نفس، تو قدر خود را بدان که عزیز و پربها هستی! اگر عزیز نبودی که در اندام من نبودی!» ابن‌سینا جلو آمد و به او گفت: «با که سخن می‌گویی؟» کناس پاسخ داد: «با نفسم!» گفت: «با کدام نفس؟» گفت: «نفس قدسی‌ام!» ابن‌سینا گفت: «چرا دروغ می‌گویی؟ تو که شغلت این است چه بهایی برای نفست باقی می‌ماند؟!» کناس پاسخ داد: «من طبق دو قانون مشغول به کار هستم: 1. اگر منِ کنّاس نباشم که فضولات را تخلیه کنم، ساکنین این محیط از بوی عفن آن به ستوه می‌آیند. 2. من دارم نان از دسترنج خویش می‌خورم و کَلِّ بر دیگری نیستم زیرا کسی که کَلِّ بر مردم باشد ملعون است.»آری، شرافت نفس مادامی است که انسان کاری اساسی و بنیادین را به نفع جامعه انجام دهد که این مهم از دیدگاه فیلسوف متأله و حکیمی چون ملاصدرا(اعلی‌الله مقامه) چنین است که: «فالواجب علی العاقل أن یتوجّه بشراشره الی اشتغال بالاهمّ»  بر هر انسان عاقلی واجب است که آنچه را که برای او اهم است بگزیند و آن اهم استکمال نفس انسانی برای شناخت حقائقِ موجودات به‌قدر وسع خویش است. چرا که در یوم النّشور هر کس به هرآنچه در درون داشته و بدان پر شده باشد محشور خواهد شد.

نظر کاربران

4
مرضیه بختیاری
۱۴:۴۹ - ۰۶ /اسفند /۱۳۹۵
پاسخ
سلام استاد عزیز.خسته نباشید .واقعا مقاله ی خوبی بود و استفاده کردم . انشالله زنده و پاینده باشید .
مرضیه بختیاری
۱۴:۴۳ - ۰۶ /اسفند /۱۳۹۵
پاسخ
سلام استاد.بنده مرضیه بختیاری هستم.من با شما کاملا موافقم.به نظر من کار کردن امید به آینده می دهد.انشالله همواره زنده و پاینده باشید.و از علم شما استفاده کنیم.خدا نگه دار.
مرضیه بختیاری
۱۳:۱۵ - ۰۶ /اسفند /۱۳۹۵
پاسخ
سلام استاد .بنده مرضیه بختیاری هستم.واقعا از مقاله تون لذت بردم.وبا نظرات شما موافقم به نظر من کار کردن امید به آینده میده.انشالله همواره زنده و پاینده باشید و همواره ازعلم شما استفاده کنیم.
غفاری
۱۵:۴۸ - ۰۸ /دی /۱۳۹۵
پاسخ
باسلام خدمت شما استاد بزرگوار مطلب بسیار خوب و تاثیر گذار بود
دیدگاه شما