noor ostad
besmelah
کاربرمهمان خوش آمدید عضویت
English

عدم استعمار زمان و پرهیز از تکرار

«بسمه تعالی»

عدم استعمار زمان و پرهیز از تکرار

یکی از دیدگاه‌ها و آرمان‌های خاص مکتب فلسفی فیلسوف متأله حضرت استاد موسوی، عدم استعمار زمان مخاطبین و پرهیز از بیان مکررات در وادی سخن هست. حضرت استاد بارها و بارها در منبرهای سخنرانی و جلسات درسی خود به این مهم عملاً و قولاً پرداخته‌اند که «هر منبری که برای دین و به اسم مذهب برپا می‌شود، باید یک جنبة دانشگاهی و علمی داشته باشد.»

به طور مثال در صفحه 199 از رساله سورة مبارکه روم بعد از بیان مطالب عالی علمی می‌فرمایند:

«بحث ما نه بحث قصه است نه ساده‌گویی. چون اگر قرار باشد من چیزی را برای شما طرح کنم که شما خودتان در یک کتاب فارسی بتوانید مطالعه کنید بدون بودن من هم می‌توانید، پس جایز نیست آن را بیان کنم. ما باید به یک بحث مرتب علمی اشاره کنیم. گاهی موضوع علمی‌اش حادّ و قوی و مشکل است و گاهی مقداری آسانتر ولی از هر جهت باید علمی مطرح شود.»

اگر این سؤال مطرح شود که: پس مردم عوام که در برابر این علوم قرار می‌گیرند چه؟  

پاسخ حضرت استاد این است که: «عوام حق ندارد عوام باشد، باید عالم شود. چون نخواسته عالم شود عوام مانده است، او باید محقق به بار بیاید.»

حضرت استاد در رساله اراده صفحة 242 (حاصل تدریس جلد ششم اسفار ملاصدرا) تحقیقی بسیار عالی دارند که تثبیت می‌فرمایند باید در هر دوره اندیشه‌ها نو شوند و علم بر پایة اصول رونقی تازه بگیرد. لذا به مقایسه افراد دو زمان پرداختند. یکی زمان پیامبران و دیگری عصر حاضر. در واقع انتظارات مردم دو زمان را بررسی کرده و می‌فرمایند: از زمانی که عالم پیدا شده این پیغمبر می‌رفت، پیغمبر بعدی می‌آمد، آن پیغمبر می‌رفت پیغمبر بعدی می‌آمد تا به زمان رسول ا...(ص) که رسید نظام اشباع شد. دیگر نیاز به پیغمبر نبود. ساده‌تر بگوییم ولع مذهب در آن زمان خیلی قوی بوده آنجا نمی‌خواستند بیابند که ریشة قرآن و ریشة تورات چیست، همین‌که پیغمبرشان می‌گفت این تورات است می‌گفتند قبول یا می‌پذیرفتند یا نه، یعنی نقش اندیشه ضعیف بود نقش حس زیاد بود. آن روز اندیشه‌ها قالبی بودند به همین دلیل که روی دریا با بلم می‌رفتند گاهی یک هفته دو فرسنگ راه را طی می‌کردند همه چیزشان به دست قضا و قدر طبیعت بوده اگر باد مراد می‌آمد می‌رفتند اگر باد مراد نمی‌آمد بر‌می‌گشتند. اما اکنون ناوشکن‌هایی که در ساعت چندها کیلومتر را با ده یا چند هزار جمعیت منتقل می‌کنند این در واقع نقش اندیشه است. معظم له می‌فرمایند: «اصلاً برای یافتن اندیشه باید به ناوشکن‌ها نگاه کنید. اندیشه را با هواپیماهای قاره‌پیما باید ببینند اندیشه را با بمب اتمی که یک ماده را محترق می‌کند باید بیابند، این ها اسمش اندیشه‌اند.»

در آن زمان این اندیشه‌‌ها رشد نداشت، حس‌ها زیاد بود، حس را از مذهب گرفته بودند، یعنی اگر پیغمبر نبود، کسی گوش نمی‌کرد. باید پیغمبر می‌آمد، می‌گفت مردم ببینید من پیغمبرم، من نوحم،‌ صالحم، یوسفم، ببینید این هم مدرکم، حالا چه می‌گویید؟ در عین حال می‌رفتند قبول هم نمی‌کردند.

از گذری دیگر حضرت استاد می‌فرمایند: اصلاً طفلی که هم اکنون نیز از مادر متولد می‌شود، غیر از آن طفلی است که یک میلیون سال پیش متولد شده است. این محیطش جور دیگر است، ‌غذایش جور دیگر است، فکرش جور دیگر است. او حتی امام معصوم را هم دریابد به انتظار نکته‌های علمی است که از لب‌های آن امام بشنود. باید این‌ها بروند پی عقیده آن امام کار کنند، روی فکر آن امام کار کنند. لذاست الآن شما اگر در محیط دانشگاه بروید همه به انتظار نکته‌های علمی‌‌اند. هر آن‌گاه که بارقه‌های علمی رسول و امام معصوم را بشنوند جان می‌گیرند. پس این است که فعلاً اندیشه‌ها بر تعصب‌ها حاکمند.

لذا معظم‌له در بخشی دیگر از سخنان خود می‌فرمایند: «این است که حقاً منبر باید عین دانشگاه حتی از رشته تخصص دانشگاه هم قوی‌تر باشد.» اما در خصوص این‌که مطالب باید زنده و قوی باشد تا مخاطب را جذب کند در رساله جسم مرحلة سوم صفحة 204 (حاصل تدریس جلد پنجم اسفار) با اشاره به یک مثال می‌فرمایند:

آن زمانی که ما دورة ششم ادبیات را تدریس می‌کردیم، در سال ششم که می‌خواستند دیپلم بگیرند درس فلسفه را اختیاری گذاشته بودند که هر که میل دارد فلسفه را بیاید امتحان بدهد میل ندارد اختیار نکند. چون برنامه عالی تنظیم شده بود ولی معلم عالی نبود و مانده بودند. مرکزی بود که من برای تدریس می‌رفتم اول که می‌خواستم فلسفه را شروع کنم جرأت نمی‌کردند با ما حرف بزنند چون عبا و عمامه داشتیم ولی به گونه‌ای زیرچشمی نگاه می‌کردند که هدفشان این بود که برای یکی دو ماه دیگر از گفته‌تان پشیمان می‌شوید! اما وقتی درس را شروع کردیم کار به جایی رسید آن کلاسی که می‌رفتم یک سی چهل نفری جا داشت، کلاس را به سالن کشاندند یعنی همین فلسفه‌ای که از او فرار می‌کردند و کله‌ها سوت می‌کشید، نزدیک دویست و پنجاه نفر از همین محصلین گریز پا به آن درس می‌آمدند چون دیدند دارند چیزهایی می‌فهمند» و این همان انتظار عصر امروز است که باید در قالب نکته‌های علمی برآورده شود و این مسئولیت دست اندرکاران را چندین برابر می‌کند.

به طور مثال کسی ده سال، پانزده سال، بیست سال به دور خودش می‌گردد که یک پدیده‌ای را به واقع پیدا کند نمی‌تواند پیدا کند. این است که سرگرم الفاظ می‌شود و واقعیت‌ها را یا نمی‌یابد یا فراموش می‌کند یا بلد نبوده از کجا شروع کند لذا تقلید در سخن می‌کند چون دیدند فلان کس یک کتاب نوشته، آن‌ها هم همان‌گونه نوشتند، دیدند فلان کس اسم چند سطر را گذاشته علم، دیگران هم همان کردند و این چیزی جز استعمار زمان خود و دیگران را به همراه ندارد.

حضرت استاد در این‌‌جا خطاب به اساتید و معلمین می‌فرمایند: «شما اگر در کلاس درستان تکرارها را بر روان شاگردانتان بریزید، فردای قیامت مسئول هستید، آن پولی که می‌گیرید، به شکل آتش خواهد شد و در اندامتان قرار خواهد گرفت، خودتان می‌دانید!‌ چنانی که روز نو، نفَس‌ نو، ادراک نوست، علم هم باید نو ارائه شود، باید روش شما این باشد. بله، اگر چند جمله‌ای در درس قبلی شاگردتان نیافت،‌ آن را به قدر چند لحظه تکرار کنید و حتماً بفرمایید «تکرار است» اگر اعلام نکنید شما منافق در علم هستید. باید در ارائة مباحث زحمت علمی کشیده شود و مکررات قبلی بیان نگردد.»

معظم‌له در بخشی دیگر از تدریس جلد نهم اسفار، در رسالة مقامات و منازل انسان، بارقه 15 صفحه  1517 می‌فرمایند: اگر عوام از مردم بگویند «کلّم الناس علی قدر عقولهم» چرا مطالب ساده بیان نمی‌شود؟

پاسخ این است که:‌

«ساده برای ساده‌هاست. آن‌که درونش پرمغز است باید گفته‌های عالی را بفهمد نه گفته‌های تکراری را». گاهی از اوقات بعضی افراد مدت‌ها وقت مردم را می‌گیرند با گفته‌هایی که پایة علمی و اخلاقی و اجتماعی کم دارد ولی باید دید از این گفته‌های مکررات چه در می‌آید؟ باید مطالبی بیان شود که مخاطب بفهمد چه‌ کند تا دزد و جنایتکار به بار نیاید؟ چگونه انسان شود؟ چه کند به خدا برسد؟

معظم له می‌فرمایند: «من یک سالی در مجلسی منبر می‌رفتم یک منبری‌ای را دعوتش کردم آمد، جلسة سوم دیدم همان که جلسة اول را گفته می‌گوید وسط منبر در یک جمع دو هزار نفری نگذاشتم به سخنش ادامه دهد. گفتم باید در منبر مطالب نو بیان شود. چرا؟ چون این نفسی که دارد بیرون می‌آید 170 عامل دارند کار می‌کنند که من و شما یک نفس می‌کشیم؛ آن وقت این همه عظمت خدا نباید با تکرار طی شود.»

حضرت استاد در رسالة جسم مرحلة دوم، صفحة 195 می‌فرمایند:

«بگذارید ما همین‌جا نکته‌ای خودمانی بیان ‌کنیم. شما گاهی می‌بینید بعضی از تکه‌های عرفانی را در چند جا بدون کم و کسری در سخنم آورده‌ام. چرا؟ چون نگاه به مخاطب‌ها که کردم دریافتم این مطلب عرفانی جا نیفتاده دوباره بیانش می‌کنیم که برای مخاطب مفهوم شود. پس این تکرار نیست. ما دلمان برای این مطالب می‌سوزد که باید زیاد در این چشمه آب بنوشند و کم نوشیده‌اند . این را بدانید و الا باور کنید من آن‌قدر مطلب دارم که اگر همین قدر که عمر کرده‌ام همین قدر دگر عمر کنم و هر روز درس بدهم چیزی را به عنوان قالب‌گیری ندارم. یعنی گفته‌های من در قالب نیست، گفته‌های من در نشر است. یعنی گاهی ایجاب می‌کند همین مطلب سر بسته بیان گردد و گاهی ایجاب می‌کند همان را بازش کنیم. اصولاً مروت‌گراها تکرار ندارند و حقیقت گراها آن‌چه می‌گویند بدون تکرارند اما اگر جوانمردی و مروت در آن‌ها ضعیف بود تکرار‌گرا می‌شوند و جنایتی از این بالاتر نیست که انسان زمان مردم را استعمار بکند و مردم را به سکوت وادارد. باید کاری کند که با جان ساکت گردند نه با زور که اصلاً سکوت با زور حرام است.»
و این در واقع یکی دیگر از خصوصیت خاص و بارز مکتب فلسفی معظم له می‌باشد.    

منبع: از سلسله مباحث تحقیقی فیلسوف متاله استاد سید علی موسوی

نظر کاربران

0
دیدگاه شما