سیر توحید در جهان
«بسمه تعالی»
سیر توحید در جهان
حمد وسپاس خدایی که ما را در مسیر آسمانی راست قامتی از تبار معصومینش قرار داد تا از گرما و روشنایی وجود تابانش برای شب های سرد و تاریک درونمان روزنی برگیریم و حظی از نور معرفت توحید، عصمت ، ولایت و نبوتش بریم. آنچه تقدیم می گردد بارقهای است از تحقیقات حضرت استاد سید علی موسوی با عنوان «سیر توحید در جهان» که از رسالههای توحیدی معظمله کسب فیض شده است.میلتوس در یونان در قرن 6 قم پرمایهترین شهر دنیای یونان بود. در حدود یک هزار سال قوم یونیایی به آنجا کوچ کرده و تمدن جدیدی بر اساس فرهنگی خاص بنا نهاد. در این شهر رونق صنعت به اوج خود رسیده و خرافات، تناسخ واعتقادات نابهنگام بیاعتبار شد. تعقل رواج یافت و مردم به شهرهای دور دست مسافرت نمودند و تمدنهای بابل و فینقیه و مصر را دریافتند. هندسه مصری، نجوم بابلی و علوم اقوام دیگر را کسب نموده، در نتیجة این علوم به آزادی فکری مسلط شدند و کوشیدند تا برای مسائل جهان و انسان پاسخهای عقلی بیابند. از همه برتر به درخت فلسفه، هر چند ناگهان، بارور شدند ساقه و ریشههای قوی آن را یافتند و به سوی الهیات رفتند.در فلسفة یونان طبیعتگرایی و راز ورزی موجود است. تالس نخستین مظهر طبیعتگرایان بود که در شهر میلتوس رشد نمود. او گوید آب اصل ابتدایی همه چیزهاست و نخستین هیئت و صورت عالم است. تالس از بین سه عامل بخار، مایع و جامد که همة جوهرهای جهان را از نظر او می سازند، آب را ابتدا و اساس دانست. که باید گفت این مطلب باعث عظمت او در بین رواقیها – که خود از پایهگذاران این مکتب است – و دیگران شد. البته نه به خاطر این نظر که مادر همه چیز را رطوبت و آب میدانست بلکه به خاطر اینکه نظر او به یگانگی برمیگردد؛ یعنی وحدتگرایی را ششصد سال قم در عالم علم جان داد و همه چیز را به خدای لایزال منتهی دانست، آن هم زمانی که مردم در اوج بتپرستی و تکثر الوهیت بودند. فلاسفة قبل از میلاد مسیح مانند مکتب رواق، اشراق و مشاء فلاسفة متقدمین و از میلاد به بعد چون طرفداران مکتب فلسفه متالهه را متأخرین نامند. و به عنوان مثال؛ فلوطونیها، طرفداران مکتب مشاء. موج و رواج الوهیت در متأخرین بیشتر از متقدمین بود. متقدمین مقداری راه را باز کردند ولی به ثمر رساندن توحید در فلسفة متأخرین رواج یافت. نشر نبوت، امامت و مبانی حقة الهیه در گروه متأخرین بود. حتی کشورهای غربی و اروپایی که بوی توحید در فضای زندگی آنها پخش شد، همه از متأخرین نشئت گرفت. هر چه مکتب اروپا را در توحید معرفی کنند، این تعریف از متأخرین آغاز گشت یعنی از مکتب فلاسفه الهیون به معنی الاعم و به معنی الاخص.بردند توحید را به کاسة جبر ریختند. جبریها چون بی بند و بار بودند توحید را از جبر و مقابله عقب زدند. هدف این بود که فلسفه برود و جبر، مثلثات اقلیدس، قانون اعداد، شیمی و فیزیک در ظرف توحید تعریف شود؛ اما طراحانی به نام مکتب نسطوری جلوی این شیوه را گرفتند. در آغاز اسلام اول موج مذهب تنها در اذان نمودار بود، بعد نماز جبری و تلاوت قرآن زوری. همان زمان بود که نسطوریها در مجمع البحرین دست به کار شدند. نسطوری حکیمی مسیحی و استادی قوی بود که توانست به مدرسه بین النهرینیها راه یابد و سیر تمام عقاید طلاب آنجا را، که شامل طلاب مسیحی، بین النهرینی و غالباً ایرانی بود، عوض کند. همچنین، او در انجیل تصرف کرد و خدا را دارای اغانیم ثلاث اب و ابن و ام دانست. پس از اینکه این مدرسه را بارور به عقاید خود کردند مدرسههای دیگر را تأسیس کردند؛ از آن جمله مدرسه جندی شاپور در سال 530 میلادی توسط انوشیروان پادشاه ساسانی تأسیس شد. بحثها در این دو مدرسه از ارسطو و فلاسفه دیگر بود. نسطوریها میخواستند فلسفه را کاسه و ظرفی قرار دهند، علوم پایه را در درون کاسه توحید بریزند و به خورد مردم یهود و نصاری بدهند. کاسه را بردند به دست تازه محققین دادند، یک نگاه عمیقانه کردند، دریافتند توحید پدرشان را دستشان میدهد. مقیدشان میکند دزدی و زنا نکنند. مقیدشان میکند معتقداتشان قوی گردد. با مشورت تعدادی آن کاسه را شکستند و نامش را علم جدید یا علم پایه گذاشتند. دیدند این علم آگاهی میدهد ولی جلوی فحشا و کارهای خلاف دین را نمیگیرد. گفتند این علم عالی است. لذا فلسفه و توحید را قی کردند، نه در طی یک سال بلکه چهارصد سال طول کشید که فلسفه از علم جدید جدا گشت. حالا اگر ریشه را یافتید، بفهمید در فلسفه چیست و در ریاضی و طبیعی چیست.
کور کورانه نرو در کربلا تا نیفتی چون حصین اندر بلا
اما چگونه فلسفة یونان به سوی اسلام هدایت شد؟ این امر در زمان مأمون اتفاق افتاد. مأمون به 17 نفر مأموریت داد تا بروند فلسفه متأخرین را از یونان بخرند. چنین شد و هر کلمه به قیمت یک اشرفی خریداری شد، آنها مطالب فلسفی را بر شتر بار کردند و به مکتبخانهها و بیقولههای کشورهای اسلامی وارد کردند. همچنین در زمان متوکل عباسی این شیوه ادامه داشت. اما گروه دیگر حرانیها که به صابئین شهرت داشتند در نشر فلسفه به ایرانیها کمک کردند. آنها به ترجمه کتب فلسفه پرداختند. در اینجا بود که فلسفه افلاطون و ارسطو به اسلام سرازیر شد. در واقع از دو مدرسه جندی شاپور و بین النهرینیها علم فلسفه به اسلام سرازیر شد. این در حالی بود که نسطوریها داشت خرابش میکرد چنین شیوهای نداشتند ولی حرانیها و کسانی که بعد از مأمون توانستند کاری انجام بدهند این علوم را از این طریق آوردند و با مذهب امام جعفرصادق(ع) و امام باقر(ع)–¬ که حقش همان بود– ممزوج نمودند. یعنی این علم مکتب امام جعفرصادق(ع) و حضرت باقر(ع) و مذهب جعفری را به عقیده خود محکم نمود. نه اینکه امام جعفرصادق(ع) و باقر(ع) در حوزة فلسفه و حکمت و کلام نبودند بودند ولی مردم این مطالب را باید از زبان حرانیها یاد میگرفتند.در این غوغا اروپا به خواب عمیقی فرو رفته بود؛ یعنی زمانی که این دو علم به اسلام فرو ریخت، اروپایی که آن همه هیاهو داشت، اصلاً از علوم اسلام و فلسفه و عرفان بیخبر بود. تمام علوم شرقیها و غربیها از این دو مکتب شروع به نشر کرد. حلقومش اسلام بود و سینة آن عامة مردم. آنگاه بود که اروپاییها به سوی مذهب و دین نگاه عمیق افکندند. دیدند اسلام هم مذهب دارد و هم علم. بهناچار دستها را از دامنها در آوردند و به سوی اسلام التماس کردند و از قرن 12 میلادی به بعد اروپاییها ریزهخوار خوان علمی اسلام شدند.
منابع:
رساله واجب الوجود( 17)، ص 1662
رساله واجب الوجود(18)، ص 1688
رساله واجب الوجود(23)، ص2242
رساله معاد : تاریخ های 15/9/84، 22/9/84، 25/9/84
نظر کاربران
0