noor ostad
besmelah
کاربرمهمان خوش آمدید عضویت
English

بررسی تفکر "ژان‌ژاک‌روسو" در مورد سرنوشت

«بسمه تعالی»

بررسی تفکر "ژان‌ژاک‌روسو" در مورد سرنوشت

برگرفته از کتاب "کوکبٌ دُرّی" فیلسوف متأله حضرت استاد موسوی در ضمن بررسی سوره مبارکه انفال
بررسی تفکر "ژان‌ژاک‌روسو" در مورد سرنوشت
 روسو در سال 1712م، در ژنو به دنیا آمد. پدرش او را به کمک سایر خویشاوندانش به استامبول برد. بیست روز پس از تولد او، مرگ مادرش فرا رسید. نخستین چیزی که او را سخت تحت تأثیر قرار داده بود، فقدان مادرش بود.
او رفته رفته به اوج علمی رسید و نظریه‌هایی ارائه داد.
روسو می‌گوید: «من عاجز و علیل به دنیا آمدم و مادرم در حالی که جوان بود، قربانی من شد و تولد من اولین لحظه بدبختی‌ام به شمار آمد».
وی در کتاب "انسان و تفکر"، می‌گوید: «آن‌که تیره بخت از مادر به دنیا آمد، دیگر شوربخت است، به سعادت نمی‌رسد. پایه‌های زندگی‌اش به بدبختی نهاده شده و روزگارش در تیره‌بختی است. او هر چه بکوشد، همان است». این نظر ژان ژاک روسو است.
(دقیقاً این نظر روسو در تضاد با قضا و قدر و حکمت است. شما اساتید، جوانان اهل نظر و دانشگاهیان اگر این‌ها را جای دیگر مطالعه کردید، بدانید که گفته‌های این شخص، از نظر علمی، بی‌اساس است.)
ما نظر روسو را در این زمینه که می گوید: «من بیچاره از مادر زاده شدم» اصلاً قبول نداریم. می‌گوییم هر که از مادر زاده شد، سعید‌ترین انسان است. یعنی اگر عنایت و مهر حق، شامل حال او نمی‌شد، در بطن مادر، قرار نمی‌گرفت.
روسو نتیجه می‌گیرد، زمانی‌که تیره‌بختی نداند بدبختی او از کجا شروع شده، به حساب سرنوشت می‌گذارد. یعنی اگر از این بدبخت‌های عالم که زندگی‌شان نامنظم است، بپرسیم چرا شما تیره‌بختید، می‌گویند: «سرنوشت من این است!»
به این ترتیب، روسو قضا و قدر و دعاهای لیالی متبرکه و درخواست از خداوند را که ما به آن معتقدیم، قبول ندارد. در حالی که اصل این است که آن انسان تیره‌بخت باید بداند علت بدبختی‌اش چیست. انسان باید علت بدبختی‌های خودش را پیدا کند. اگر انسان بگوید من شعور و عقل دارم، اما نفهمد که سنگ از کجا آمد و او را بدبخت کرد، خیلی نافهم و لاشعور است. هر کس که تیره‌بخت است، باید ریشه تیره‌بختی‌اش را بیابد نه این‌که به حساب سرنوشت بگذارد. ببیند مادر و پدرش او را به مدرسه گذاشتند، چرا درس نخواند؟ اگر درس خواند، چرا خوب درس نخواند؟ اگر خوب درس خواند، چرا ادامه نداد؟ هر کدام از این‌ها می‌تواند وسیله یا دلیل تیره‌بختی او باشد. یعنی اگر خوب درس نخواند، اگر بی‌ادب باشد، اگر در زندگی کوشش نکند، موفق نخواهد شد. درس هم تنها علت نیست. اگر مثلاً پدرش او را نزد آهنگری گذاشت، آهنگری را خوب یاد بگیرد، اگر نزد دوزنده گذاشت، دوزندگی را خوب یاد بگیرد. اگر یاد گرفت، یقیناً تیره‌بخت نیست، اما اگر نرفت و یاد نگرفت، این‌جا باید بگوید که ریشه تیره‌بختی من از بی‌همتی و تلاش نکردن خودم است. حتی اگر پدرش او را نفرستاد جایی تا چیزی بیاموزد، یا زمینه برایش فراهم نبود، نباید فوراً به حساب قضا و قدر و سرنوشت بگذارد و بگوید: «سرنوشت من همین است»، باید اهل همت باشد.
گاه می‌بینید یک مرد یا زن، از ازدواج هیچ چیزی نمی‌دانند و مسایل مهم و معیارهای زندگی را هم نمی‌شناسند. از نظر علمی، فرهنگی، خانوادگی و میزان عصمت و تقوی که برای زندگی اساس است، درک درستی ندارند و تحقیقی هم نکرده‌اند. ولی عاشق یک رخ گل چهره‌ای می‌شوند. این خانم یا آقا، تنها از یک جهت به مسئله نگاه می‌کند. همین که این ازدواج سرگرفت، فاجعه‌ها برای این زندگی پیش می‌آید. حال، شما قضاوت کنید،آیا این فرد باید وضعیتش را به حساب سرنوشت بگذارد؟ یعنی بگوید: «خدا خواسته که زندگی من این گونه باشد؟!»
نه عزیزم! تو خودت بدبختی، تو خودت شعور نداشتی که چگونه زندگی را آغاز کنی، تو خودت نمی‌دانی چه کنی، چرا به حساب سرنوشت می‌گذاری؟!
این یک مورد از ریشه‌های بدبختی است، بعد هم به موضوعات دیگر می‌رود.
پس به طور کلی، انسان، نخست باید ریشه بدبختی را در خودش جست و جو کند. تا این‌جا ما قبول داریم. می ‌گوییم: اگر تمام زمینه‌ها برای انسان فراهم شد، تمام همت را انجام داد، اما توفیق پیدا نکرد، دیگر ربطی به ریشه‌های تیره‌بختی ندارد، این‌جا به خداوند مربوط می‌شود. او می‌داند اگر این شخص برود فلان هنر را پیدا کند، همان هنر، هلاکش می‌کند، این است که دایماً می‌پیچد و می‌پیچد تا آن هنر را نتواند پیدا کند.
در برابر آن‌چه گفتم، به نکته‌ای که در این روایت آمده توجه کنید:
حضرت صادق(ع) نشسته بودند، دوزنده‌ای به خدمت ایشان آمد و گفت: یابن رسول‌ا...(ص)، هنر بهتر است یا توحید؟ حضرت فرمود: هر دو. اول توحید را پیدا کن، بعد هنر را. اگر هنر داشتی، توحید نداشتی، همین که سوزن به دستت بخورد، فریاد می‌زنی، اما اگر توحیدت قوی باشد، فریاد نمی‌زنی. می‌گویی: «خدا خواسته.» همین تو را آرام می‌کند و درست هم هست.
پس این‌که روسو می‌گوید: ریشه تیره‌بختی‌ها به خود انسان برمی‌گردد نه به سرنوشت، ما نیمی از نظر او را قبول داریم و نیم دیگرش را قبول نداریم. ما هم قضا و قدر را قبول داریم، هم همت و شرایط همت را؛ شرایط همت از طریق پدر و مادر فراهم می‌شود و همت از خود انسان.
بسیاری از افراد برای این که در قضا و قدر، آرام باشند، مناجاتی دارند.
الهی! بر عجز خود آگاهم و بر بیچارگی خود گواهم.
الهی! تا توانستم، ندانستم و چون دانستم، نتوانستم.


نظر کاربران

0
دیدگاه شما