کنفسیوس و نظرات وی (مرحله اول)
«بسمهتعالی»
کنفسیوس و نظرات وی (مرحله اول)
قبل از مقدمه تأکید میشود بیان نظریات یک شخصیت دلیل بر تأیید تمام زوایای فکری و عقیدتی او نیست بلکه هر چند بعضی شیوه ها و عقاید او مطابق با حقائق مذهبی و دینی نباشد، جهت آگاهی آن را بررسی مینماییم.
کنفسیوس و نظرات وی
او در سال 551 قبل از میلاد در امارت لوکو به دنیا آمد.
مادرش او را در غاری به دنیا آورد در حالیکه گویند پشت این نوزاد چون پشت اژدها بود و لبانی چون لبهای گاو و دهانی بسیار وسیع داشت.
نسبت وی به فغفوریهای چین میرسید. پدرش سه سال پس از تولد او بدرود گفت.
او به موسیقی خو گرفت. از آن پس به گیاهخواری روی آورد.
بیست و دو سال که از عمرش سپری شد، آموزگاری را آغاز کرد. خانه خود را آموزشگاه گردانید و از شاگردان شهریه اندک دریافت میکرد.
او چون سقراط شاگردان خود را شفاهی درس میداد و اجازه نوشتن به کسی نمیداد.
یکی از شیوههای خاص کنفسیوس این بود که هیچگاه با کسی جدال نمیکرد یعنی عقیده کسی را رد نمیکرد و این کار را اتلاف علم و عمر میدانست. میگفت حیف عمرم نیست که بخواهم صرف درستی یا نادرستی عقیده کسی کنم؟ در برابر یک مطلب خوب پیدا میکنم.
رفتارش سرمشق برای فیلسوفان بود.
او از شاگردان میخواست با هویت و با شخصیت حرکت کنند.
او هوش شاگرد را در علم تیز میکرد و میگفت به راستی نمیتوانم برای کسی که به گفتن و فکر کردن معتاد نباشد، کاری کنم و برای کسی که اشتیاق نداشته باشد، راهی بگشایم و به کسی که یک موضوع را خوب نفهمد و سه گوش برای آن باز نکند، درس نمیدهم.
(هدف از سه گوش باز کردن این است که یک لفظ را که میشنود، باید مفهوم آن و اثر آن را نیز خود تحلیل کند.)
گفت در 15 سالگی به آموختن دل دادم. در 30 سالگی به خود قائم شدم.
(هدف از قائم به خود شدن یعنی با خیلی ناقصها فاصله گرفتم. چون انسانی که قائم به نفس میشود، نیازها را محدود میکند تا میلش پرش به این سوی و آن سوی نداشته باشد.)
در پنجاه سالگی به نوامیس آسمانی(تجردها) پرداختم. در شصت سالگی به حقیقت واصل شدم. در 70 سالگی توانستم از دل خود پیروی کنم بیآنکه از راه صواب منحرف گردم. و گوید همه اینها از کرامت نفس و انسانیتم است.
او میگفت در هیچ مسیری به حظ عرفان دل راه نیافتم و الا آن چه داشتم نثار آن میکردم.
او گاه از عالم بالا و دعا و نماز یاد میکرد.
شاگردان را آگاهی میداد که سنن و شعائر آباء و اجدادشان را مراعات کنند و فقط تا همین مقدار فلسفهاش را جلو برد.
گویند اذهان شاگردانش را از مسائل لاهوتی منصرف میکرد؛ یعنی از پاسخ دادن به مسائل لاهوتی روگردان بود.
شخصی پرسید: مردگان بعد از مرگشان دانش دارند؟
در جواب گفت: تو که احوال زندگان را نمیدانی، چگونه بر مردگان آگاهی یابی؟ تو که قادر به خدمت ارواح نیستی، چرا از حال مردگان میپرسی؟
کنفسیوس میگفت انسان برتر نه خصلت دارد:
1. هنگام کار میکوشد درست و با دقت ببیند.
2. مشتاق است در حال رأفت باشد. (ظالم گونه عمل نکند.)
3. میکوشد احترام و حرمت دیگران را رعایت کند.
4. هر چه میگوید راست میگوید.
5. کارهایش در ادب و نظم است.
6. آنچه مشکوک باشد، میپرسد تا حس بدبینی در او به وجود نیاید.
7. در حال خشم لحظه را انتخاب نمیکند به پایان کار میاندیشد.
8. آنچه برای او بهره دارد، از تقوای آن غافل نیست. (مبادا رضای حق در آن نباشد!)
9. در پیمانها وفادار است.
این نُه خصلت برای انسان برتر از دید کنفسیوس بود.
آنچه بیان شد، مختصری از زندگی و بعضی از نظرات کنفسیوس بود، در بخشهای بعدی به زوایای دیگر فکری وی خواهیم پرداخت.
مقالههای بعدی:
تربیت فرزندان برتر از دید کنفسیوس - مقایسه با نظر قرآن کریم
با بیادبان چگونه رفتار کنیم؟ - پاسخ کنفسیوس و مقایسه با نظر رئالیسمها و ابوحفص حداد و آیات و روایات
نظر کاربران
0