noor ostad
besmelah
کاربرمهمان خوش آمدید عضویت
English

انسان کیست؟

بسمه تعالی

چرا حضرت اله انسان را آفرید و این همه به او بها داد؟ 
تحقیقی که خدمت‌تان ارائه می‌شود از سلسله رسائل و کتب چاپی حضرت استاد پیرامون مباحث فلسفی و تفسیری از رساله‌های واجب الوجود، حج، مقامات و منازل، سورة مبارکة روم و کتاب شهابٌ ثاقب است. باید گفت: او آفرید معجون و گوهری را که مقداری از وجود باشد، مقداری از نور، مقداری از انیّات و عقلیات و تجلیات باشد و مقداری از ممکنات و اجرام علویه و سفلیه؛ نام این معجون «انسان» است. 
خداوند او را به‌عنوان اشرف مخلوقات از گنجینة علم‌اللهی اش بروز داد و او را خلیفة روی زمین قرار داد، چرا از بین این همه مخلوقات معجون انسان را آفرید؟ «لتحمل أماناته و رسالاته» 
حضرت ملاصدرا(اعلی ا...مقامه) در پاسخ می فرمایند: راز آفرینش این معجون برای دو مورد است:‌ مورد اول، اینکه امانت دار باشد، یعنی امانت دل، جان و عشق را که در جانش نهاده شایستگی حفظ آن را داشته باشد و راز یار را تا لحد حفظ کند. و دوم، رسالت انتقال گوهر است. یعنی گوهری که در درون دارد اگر دریافت کسی شایستگی گرفت آن گوهر را دارد، از دادن آن دریغ نکند.
و اما معانی لغت «انسان»: 
«العین» مردمک چشم، «جسم لطیف داخل فی البدن» انسان نیروی لطیفی است که سراسر جسم او را پر کرده است، «التعقل» آن لحظاتی که انسان با نیروی عقلش افعال خود را نظم و ترتیب می دهد، «المعرفة» آن‌که دارای معرفت است، «النسیان» بعضی از بزرگان گفته اند:‌ انسان از نسیان به معنای فراموشی است و علت اینکه انسان را «انسان» گفته اند این است که او عهد و پیمانی که در عالم جبروت بست از آن پیمان یادش رفت و... 
اما ببینیم بزرگان از فلاسفة غرب انسان را چگونه تعریف نموده اند:
افلاطون گوید: «انسانیت انسان در اعتدال او نمایان می شود». 
ارسطو گوید: «انسانیت انسان زمانی می درخشد که او غنای طبع داشته باشد». 
کارل، فیلسوف غربی گوید:‌ «انسان، انسان ناشناخته»؛ او حتی نمی‌تواند جهان ترکیب خود را بفهمد. 
فلاسفه معنی انسان را آنچه واسطه بین جسد و نفس است دانند؛ یعنی انسان جسم و نفس را به هم نزدیک می کند. 
تا اینجا معنی لغوی انسان و نظریات فلاسفه در این‌باره بود، اما در ادامه می خواهیم دریابیم که اصلاً خود انسانیت چیست؟ 
برخی گویند: مجموع ادراک، عقل، وهم، نفس و عشق «انسانیت» است. اما قیصری که عارف و دانشمندی بوده، در شرح فصوص اش گوید: انسان مجموعة مجردات است. 
انسان از دیدگاه عرفا:
 اثر شهود جمال حق در قلب همان انس است؛ یعنی عنوان انسان زمانی تجلی می‌یابد که قلب وی از آثار الله، جمال‌الله و عرفان‌الله سرشار شود و در مسیر سیر و سلوک حق طی طریق کند تا قلبش مملو از تجلی حق شود. اگر به مقام سیر و سلوک نرسد، عنوان «آدمیت» به او می دهند اما هنوز به مقام «انسانیت» نرسیده است. پس هرگاه هیبت و شکوه خدا در قلب سالک قرار بگیرد او عنوان انسان می گیرد. 
و عالم بداند انسان زمانی به انسانیت می رسد که از جسمش بگذرد، از عنوان، تعین و تشخص پوشالی‌اش بگذرد و به مرحلة فنای فی الله برسد. انسان باید شیفتة دل و مستعدّ در این راه باشد و به آن احساس مسئولیت کند تا از این موهبت، حق را بیابد و طواف کعبة دل نماید. 
نظر حضرت ملاصدرا(اعلی الله‌مقامه) بر این است که عموم افعال زیبا و هنجار از نیروی انسانیت انسان است. شاخه‌ای از مراتب انسانیت عزت است. عزت انسان زمانی است که به تکامل طبیعت و نفس و عقل بپردازد. انسان از اوان طفولیت مرتب تغییر می کند، عوض می شود، کمال پیدا می کند تا به مرحلة نهایی یعنی به مرحلة نفسانی می رسد. گوش را تیز، چشم را بینا، شامّه را قوی و لامسه را محکم می کند، آنگاه «صاراً عقلیاً» می شود و عزت انسانیت او برملا می‌گردد. 
اساساً هر کسی که به نام انسان است انسانیت او در عزت است، اما آن را غبار گرفته، باید غبارها را پاک کند؛ اما با چه ابزاری این غبارها زدوده می‌شود؟ با علومی که با انسانیت او سازگار باشد، نه علومی که غبارها را فراوان کند.
و اما نظر حضرت استاد موسوی: ما شیوة ارتباط با یار را می پذیریم، ما از عالم جبروت آمدیم، بسیار عزیز و نورانی  بودیم و انسانیت ما از عالم جبروت با ما بوده، به عالم ناسوت که آمد بر روی آن غبار گرفت اما باید پی یک پاک کننده بگردد، به سوی علمی رود که غبارهای انسانیت او را پاک کند، لذا انسان باید از دوران کودکی به نزد اساتید رفته و به تحصیل فلسفه، حکمت و عرفان بپردازد و از سرچشمة توحید، نبوت، ولایت و عصمت و قرآن و مبانی دین و اخلاق بهره ببرد تا به مقام عالی انسانیت راه یابد.