هدف از بیان «تأثیر کلام و صوت»
بسمه تعالی
موضوع سخنرانی: مبحث صوت و کلام انسان (جلسة سوم)
در دو جلسة گذشته پیرامون صوت و تأثیر کلام خدمت شما عزیزان مطالبی را از تحقیقات ارزشمند حضرت استاد موسوی بیان کردیم، اکنون مطلب دیگری را در این خصوص ذکر میکنیم و آن این است که بین عالَم درون و صوت انسان ارتباط مستقیم وجود دارد. اگر درون انسان نرم و در آرامش باشد، صوتی هم که از حلقوم او خارج میشود دلنشین است و اگر درون انسان تیره باشد، آن صوتی هم که از بروز میکند موجب آزردگی و عذاب مردم میشود؛ مثلاً در نظر بگیرید ما کلامی را با دو لحن متفاوت بیان میکنیم کلام یکی است، اما لحنها متفاوت است؛ مثلاً به فردی میگوییم «بیا اینجا بنشین!» چون با حالت دلنشین گفته میشود، آن کلام بر جان مخاطب مینشیند، اما وقتی با لحن تندی میگوییم «بیا!»، این بیان اثر نامطلوبی در روان فرد میگذارد. پس الفاظ یکسان است، اما به دلیل لحن متفاوت دو برداشت مختلف از این بیان بروز میکند. پس اینجاست که انسان متوجه عظمت لزوم مراقبه در کلام و صوت خود میشود.
حال، در اینجا سؤالی مطرح میشود که آیا کلام انسان باید حالت تفصیلی داشته باشد یا اجمالی و مختصر؟ باید گفت انسان هم میتواند مجملگویی کند و هم به تفصیل سخن بگوید؛ یعنی گونهای مطلب را بیان کند که مخاطب اثر و فایدة آن را لمس کند؛ یعنی باید بیان انسان بهگونهای باشد که از آن مخاطب بهره و فایده ببرد و الا اگر آن را بهاجمال بیان کند، مخاطب دچار گنگی و سرگردانی میشود. اصولاً تمام مجملگویان عالم ناقصاند و تمام کسانی که حق را در سخن میپوشانند خودخواه هستند. فقط یکجا مجملگویی پسندیده است؛ آنهم وقتی است که میخواهیم سرّ و رمزی را بیان کنیم که کسی متوجه آن نشود پس آن را بهصورت مجمل بیان میکنیم تا آن کسی که باید، آن را بفهمد.
نظر حضرت صدرا در این مورد این است که وقتی متکلم باید حقیقتی را بیان کند، اما به دلایل مختلف آن را طرح نمیکند فرضاً میترسد که منعی برایش باشد یا منفعتش دچار تزلزل شود اینجاست که از گفتن حقیقت سرباز میزند و آن را مجملاً بیان میکند در اینجا مجملگویی درست نیست و گاهی انسان به دلیل غرضی که در درون دارد جملهای را بهاجمال بیان میکند که اگر به اجتماع نگاه کنیم اکثر برخوردهایمان بر اساس احساس است؛ یعنی بر اثر غرضی است که در درون داریم. وقتی به نفعمان باشد تفصیلی حرف میزنیم و وقتی به نفعمان نباشد اجمالی سخن میگوییم اما بدانیم این شیوه از دیدگاه قرآن و احادیث درست نیست. در حالیکه یک حکیم بهواقع نگاه میکند نه به مخاطب که نقص را ببیند و بر اساس آن سخن بگوید بلکه به حقیقت و واقعیت موضوع توجه میکند. اگر یک مادر آگاه باشد، نباید از روی احساسات فرزند خود را هدایت کند بلکه باید شیوهای حکیمانه داشته باشد و آنچه درست و حق است به او بگوید. حال، در این مورد ببینیم قرآن چگونه ما را راهنمایی میکند؟ خداوند در سورة اسراء، آیة ۳۶ میفرمایند: «وَلا تَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ إِنَّ السَّمعَ وَالبَصَرَ وَالفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنهُ مَسئولًا»
«و لاتقف»، نمان، تأمل نکن، «و لاتقف ما لیس لک به علم»، در جایی که دربارة آن چیزی نمیدانی سخنی مگو نه مثبت و نه منفی. چون تو که نمیدانی موضوع چیست، چطور میخواهی لبت را باز کنی و از آنچه نمیدانی سخنی ابراز کنی؟ اگر از شما بپرسند «تو چه دیدی؟» باید چه جواب دهی؟ اینجا قرآن به ما میگوید در سکوت باش، با لبانت سخنی نگو.
«و لاتقف ما لیس لک به علم»، ای انسان، چیزی را که نمیدانی آرام و ساکت باش. اگر چیزی را نمیتوانی ثابت کنی، ساکت باش؛ کار ما با فؤاد توست، با بصر توست و با سمع توست.
حال، اینجا این سؤال پیش میآید که ما چه دلیل داریم که این قلب ما، این چشم ما، این گوش ما، این سلولهای ما به زبان میآیند. دلیل ما آیة 65 سورة مبارکة یس است. قرآن میفرماید: «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ» ما آن روز بر دهانهای شما مهر میزنیم. آنجا نیاز نیست بلبلزبانی کنید، آنجا نیاز ندارد تزویربازی کنید. آنجا ما مهر میزنیم به زبانتان، سپس دست و پایتان را به زبان میآوریم. اینجا نگویید «پس رحمت حق کجاست؟» نه، رحمت خداوند در جای خودش است، تعقیب کار زشت و زیبا هم در جای خودش است.
و اما هدف از بیان «تأثیر کلام و صوت» چیست؟ آیا برای کسب امتیاز است؟ برای بهدست آوردن مقام است؟ خیر، فقط برای ساختن انسان است. وقتی انسان بداند صوتی که از حلقوم و تارهای صوتی او خارج میشود چه مراحلی را طی کرده است و از چه مخزنی صادر شده تا کلامی را بیان کند آنجاست که پی به عظمت صوت میبرد و طبق بیان حضرت صدرا که میفرمایند: «این ابزار صوت و نطق حکمت خداوند است»، رفتهرفته انسان متوجه میشود باید تا چه اندازه سکوت داشته باشد و چه اندازه در سخن باشد و برای خود یک مراقبه ایجاد کند. آنجاست که به مقامات انسانی راه مییابد و اگر انسان نتواند به عظمت مقامات و منازل خود معرفت یابد، نمیتواند کنترل درست و شایستهای بر روی فعالیتها و انفعالات خود داشته باشد؛ مانند یک انسان معمولی که روال زندگی خود را در خوردن، خوابیدن، حرف زدن و ... طی میکند و با کوچکترین عاملی کنترل درون خود را از دست داده گاه عصبانی شده و گاه بهسوی نرمش رومیآورد در حالیکه بداند این حالات موقتی است.
اما اگر انسان بتواند به گوهرهای درونی خویش راه یابد، لحظههایش برایش عزیز، نفسش برایش معظم، نگاه و ارادهاش پراوج و نیتاش پربهاست.
آیا اینکه میگوییم فرد در این مقام به خودش بها میدهد یعنی متکبر میشود؟ نه، چنین نیست. آنگاه که بها به خودش میدهد؛ یعنی نگاهش نافذ است، بیانش دیگر دو تا نیست، قولش چهار تا نیست، گفته، قول و ارادهاش همه بها دارد و هر چقدر مقام انسان و منزلت انسانیاش قویتر باشد لا و نعمهایش محکمترند.
حضرت استاد میفرمایند: چه زمان انسان میتواند به مقام انسانیت خودش برسد؟ وقتی یک استاد والامقام او را هدایت کند و او را با گوهرهای درونیاش آشنا سازد. پس از این آشنایی دیگر از اینجا به بعد خود انسان است که باید همت کند و با سعی و تلاش خود بتواند از آن نعمتها به نحو احسن استفاده کند و اثر آنها را بر چشم و گوش و زبان و اعضای بدنش ببیند. او وقتی خود را بشناسد ریشة غضب و نفرت و کینههایی که در درون دارد میشناسد سعی میکند با کنترل آنها، آرامش و سرمستی برای خود و دیگران به وجود آورد.
پس ما باید کلام و عملمان گوهر باشد. علم فلسفة تأله این را از ما میخواهد. درس فلسفه فقط و فقط برای انسانسازی است.
حضرت استاد میفرمایند: چرا حضرت صدرا آمدهاند از همة لذائذ دنیا گذشتند که این مطالب را گردآوری کنند؟ در جواب باید بگوییم که هدف ملاصدار ساختن انسانها بود او خواسته که هر کس بهسوی این درس میرود عاشقانه و عریان برود. این درس ما، درس لفظ نیست، درس ادب نیست، درس تاریخ نیست، درس انسانسازی است. اینجاست که مفهوم بیان حضرت علی(ع) را به اندازة فهم خود متوجه میشویم که میفرمایند: «المرء مخبوء تحت لسانه»(1)؛ یعنی هر انسان زیر زبانش پنهان است. ارزش انسان از زبان اوست چنانکه بیارزشی انسان هم از زبان اوست.
لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.
-----------------
1 . بحار الأنوار، ج68، ص.291