مقام رضایت (4)
بسمه تعالی
مقام رضایت (4)
چه زمان انسان در زندگی راضی و آرام است؟ ارتباط رضایت و عدالت چیست؟
مباحثی که خدمتتان تقدیم میشود از سلسله رسائل و کتب چاپی حضرت استاد پیرامون مباحث فلسفی و تفسیری از رسالههای تناسخ، معاد، طبیعت و تدریس ایشان ذیل کتاب اعیان الشیعه است.
اگر از خودمان بپرسیم چه زمان در زندگی راضی و آرام هستیم؟ هر پاسخی که به این سؤال داده شود به نوعی بوی منیت و خودی مطرح میشود. برای نمونه امکاناً میگوییم «سهم من را بده تا راضی باشم!». «به من خوب نگاه کن تا راضی باشم.»؛ «ای عالم و مافیها من هستم خوب به من توجه کن». فقط کافی است چند سطری بنویسیم، «خود»مان مطرح میشویم. «آیا خوب به من نگاه کردند یا نه؟» اگر نقش مادر را در خانواده داریم نگاه میکنیم ببینیم حقمان ادا میشود یا نه؟ اگر نقش فرزند را داریم نگاه میکنیم ببینیم آیا با ما با عدالت رفتار میشود؟ اما بهراستی این خودگرایی و دست و پا زدنهای ما برای اثبات «خودی» از کجا نشئت میگیرد؟
اما بشنویم پاسخی که فلسفه در برابر این پرسش به ما میدهد: «که چه زمان انسان راضی و آرام هست؟»
- وقتی بداند با او با عدالت رفتار میشود.
خیلی وقتها حادثههایی که در سیر زندگی برایمان رخ میدهد فوراً میگوییم: «خدایا حق من این بود؟ این عدالت بود برای من انجام دادی؟...» حالا بماند که آن واقعه یا حادثه از دستان خودمان ناشی شده باشد یا از قضای الهی؛ ولی ناخودآگاه انگشت اشارة ما به سوی عدالت خدا میرود...
و اما لغت «عدالت»:
عدل: داد، انصاف، مقابل ستم، بیداد و جور، امری بین افراط و تفریط.
معتزله خود را «عدلیه» نامیدند. میگویند خداوند عادل و حکیم است و اختیار مطلق را به دست خودمان داده. او هیچگاه بندهاش را مجبور به انجام کاری نمیکند که بعد هم بخواهد به او ثواب یا عقاب بدهد. در برابر این گروه اشاعره میگویند: «خداوند فعال مایشاء است. قدرت دارد همة بندگان را به بهشت یا جهنم ببرد.»
اما فلسفه و حکمت متعالیه در اینجا چه نظری میدهد؟ حکمت متعالیه نه جبر مطلق و نه اختیار مطلق را میپذیرد؛ «بل امر بین الامرین». حوادث و وقایعی که در زندگی برای ما حادث میشود نه اختیار مطلق است که فقط به دست خودمان باشد و خدا نقشی نداشته باشد، نه جبر مطلق است که خداوند این سرنوشت را برای ما مقدر کرده باشد بیآنکه خودمان در آن نقشی داشته باشیم. اما از بین این دو گروه معتزله و اشاعره، گروه اول افراط کردند و گروه دوم تفریط؛ جملاتشان درست بود اما پیوند دادن و نتیجهگیریشان باطل بود.
حضرت حق قضای الهی و سرنوشت را برای انسانها تعیین کرده که جز خیر نیست. حالا گاهی اوقات این قضا به صورت خیر برای ما بروز میکند و گاهی در قالب شر است ولی خیریتی در اوست. پس قضای الهی کمال ما و شما را طالب است ولی در کنار قضای الهی قدر هم هست، انتخاب خودمان هم هست.
پس ما چه زمان در زندگی راضی هستیم؟ یا بهتر است بگوییم چه زمان به این مقام میرسیم که در شادیها و سختیها قلبمان آرام و دلمان راضی باشد؟ وقتی این حقیقت را بدانیم که تمام خلقتهای خدا بر عدالت استوار است.
حضرت استاد میفرمایند: ما قبول نداریم نظر شخصیتهایی مانند «لامارک» را که میگویند طبیعت خودش خودش را میسازد. فرضاً اگر از تفاوت شکل دندانهای انسان از آنها بپرسیم میگویند طبیعت در طی سالها دندانها را اینگونه متفاوت درست کرده یا آنها در مورد علت درازشدن گردن زرافه بر این باورند که چون زرافه از برگی که در ارتفاعات بالای درختان بوده تغذیه میکرده لذا گردن کوتاهش در طی نسلهای طولانی دراز شده است. ولی فلاسفة الهی میگویند این نظر رد بر حکمت و قدرت حق است. حضرت حق وقتی خواست بیافریند، نگاه به ما و شما کرد و ما را آفرید. پذیرفتن نظریة لامارک یعنی همه چیز طبیعت است هیچ خدایی نیست هیچ ارتباطی با ماوراء نیست ولی پذیرفتن نظر فلاسفه متأله یعنی یک عشق، شور و حالی که لحظه به لحظه به ما میگوید خدا حتی دندانهای تو را دانسته و خلق کرده، اگر چشم تو را به این صورت آفریده، دانسته و با عدالت خلق کرده.
اگر ایمان داشته باشیم که «وضع الشیء فی موضعه» یعنی حضرت حق آنچه را در جای خود خلق کرده دیده و خلق کرده، بعد از خلق کردن هم او را رها نکرده بلکه به او مینگرد، دیگر جایی برای نارضایتی نمی¬ماند مگر از کاستی¬ها و کاهلی خودمان. پس یافتیم آفرینش براساس عدالت است. باور بفرمایید فهمیدن همین موضوع عبادت است. همینکه بدانیم هر طفلی که میخواهد از مادر متولد بشود در چهار ماهگی نفس و روح در او دمیده میشود و همان لحظه که عنایت حق بر او میشود خداوند فرمان میدهد به دریاها، زمینها، فلک و کرات آسمانی که روزی او را آماده کنید، فرمان داده میشود که اکنون یک بندة ما میخواهد از آن قبض بطن مادر به بسط عالم دنیا وارد شود و از اندازه به لااندازه بیاید. آن زمانی که ما و شما از بطن مادر رها شدیم اگر بدانیم آن نسیمی که به ما و شما وزید هم با نگاه حق هست میخواهیم ناراضی در زندگی باشیم؟! از چه ناراضی باشیم؟! به که اعتراض داشته باشیم؟! وقتی بدانیم آن نور یا آن تاریکی در لحظات اولیة تولد ما همه با عنایت حق هست آیا میتوانیم لحظهای در زندگی به وجود خودمان اعتراض کنیم؟ اگر بدانیم که یک عادل و حکیم ما را نگاه میکند و ما برای یک راز دیگری آفریده شدیم آیا با کوچکترین دردی که در اندام یا بخشی از زندگیمان رخ میدهد به خدا میگوییم: «چرا من؟!»
باور بفرمایید این آگاهی یعنی پایه توحید ما و شما!
اگر گفتیم «چرا؟» بدانیم «اشهد ان لااله الا الله» ما زیر سؤال است؛ یعنی بدانیم در لحظة جان دادنمان با شک از دنیا میرویم.
استاد میفرمایند: چطور میشود عالم راضی و در عدالت باشد؟
وقتی تو اگر میخواهی مادر باشی مادر عالم و عادلی باشی. مادری باشی که همان لحظهای که طفل از بطن تو خارج میشود نگاه به چهرهاش بکنی آیندهاش را از صورتش ببینی؛ یعنی این فرزند را با علم به دنیا بیاوری، بدانی که طبع طفل تو چه چیز را میطلبد. پس بدان و مادر باش! اگر میخواهی فرزندت را به دست یک دایه بسپاری که شیر به آن بدهد یا به دست یک معلم بسپاری که علم به سینهاش بریزد، به دست اهلش بسپار...
اگر بپرسید: چطور میشود عالم راضی و در عدالت باشد؟
وقتی از مادری شیر بنوشد که راضی و عادل باشد. نه از زنی که خودش عدالت ندارد نه در نگاه، نه در نشستن، نه در پذیرش حق؛ این عدم عدالت او با شیر به فرزندش منتقل میشود.
حسن ختام این جلسه نکته ای در اصل ولایت:
عدالت عالم بر این است که اگر قلمی بخواهد کلام الله را بنویسد باید ولی الله باشد!
استاد در تدریس اعیان الشیعه فرمودند: درست است که در زمان حیات پیغمبر کُتّاب وحی قرآن را نگاشتند اما یک قرآن باید باشد و کلامالله باید به دست ولیالله نوشته بشود. در آن لحظاتی که رسولالله(ص) در حال لقاء اللهی هستند باید چه دغدغهای داشته باشند و چه حقیقتی را به دست ولیالله بسپارند؟
در مناقب ابن شهر آشوب و در اخبار اهل البیت(ع) میفرمایند: حضرت در آن لحظات اشاره فرمودند به ولیالله یعنی علیبن ابیطالب(ع) و توصیه فرمودند که قلم را به دست بگیر و قرآن را از باء بسم الله تا پایان قرآن یک بار با انگشتان مبارک خود بنویس زیرا این قرآن نه برای امروز و فردا و پس فرداست که تا روز قیامت جاودان خواهد ماند. پس از رحلت رسولالله علیبن ابیطالب یک امانت به دست دارد باید این امانت را به صاحب امانت بدهد. این است که میفرمایند «أَنْ لَا یَضَعَ رِدَاءَهُ عَلَى عَاتِقِهِ إِلَّا لِلصَّلَاةِ حَتَّى یُؤَلِّفَ الْقُرْآن» حضرت علی(ع) ردا را بر دوش نینداختند و سراغ کاری نرفتند مگر برای نماز که ردا به دوش انداختند تا زمانی که کل قرآن را با دستان مبارک خود نوشتند.
کدام قرآن؟ «مَا مِنْ حَرْفٍ مِنْ حُرُوفُ الْقُرْآنِ إِلَّا وَ لَهُ سَبْعُونَ أَلْفَ مَعْنَی» آن قرآنی که برای هر حرفی از حروف آن هفتاد هزار بطن است. اما چرا به علی(ع) سفارش نگارش قرآن کردند؟
قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَجَمَعَ اللَّهُ الْقُرْآن فِی قَلْبِ عَلِی. ابنعباس میگوید: به خدا قسم که علی(ع) قلبش پر از قرآن بود. عین قرآن یعنی عین علیبن ابیطالب(ع). این بود که قرآن باید به دست علی(ع) نوشته میشد.