مقام رضایت (2)
بسمه تعالی
مقام رضایت(2)
آیا ریاضتهای باطل که مخالف طبع انسان است موجب سعادت او خواهد بود؟ اینکه انسان در برابر ناملایمات گوشهای بنشیند و رضایت از روی اکراه داشته باشد درست است؟ چه ارتباطی بین رضایت و طبع و طراوت ظاهری انسان وجود دارد؟
آنچه خدمتتان تقدیم میکنیم در ادامة موضوع مقام رضایت گزیده مطالب تحقیقی است از سلسله رسائل تفسیری و فلسفی معاد، اعیان الشیعه، طبیعت و تناسخ حاصل تدریس های فیلسوف متأله حضرت استاد موسوی.
همانگونه که در جلسة پیش گفتیم میخواهیم بدانیم چه زمان رضایت نفس حاصل میشود؟ بیشک آنگاه که انسان شیئ زیبا و منظمی را ببیند، از درون ایجاد سرور و رضایت میکند. چنانکه در اسلام به این مهم تأکید شده است که انسان موظف است سیر زندگی خود را در نظم و زیبایی قرار دهد. چون وقتی از مقام رضا صحبت میکنیم اولین خطایی که انسان ممکن است مرتکب شود میگویند بگویید: «راضیام به رضای خدا!» و یک گوشه بنشینید... در حالی که مقام رضایت به این معنا نیست. زیرا طبع انسان زیبایی، نظم و پاکیزگی را میطلبد.
در همین زمینه استاد مثال زیبایی در رسالة طبیعت زدند، میفرمایند: طبع انسان سرّ و جریان مرموزی دارد که مختص به خود اوست و میزان تحملش در برابر ناملایمات نیز به خود او اختصاص دارد. یک «موم» صورت، اندازه و حجمی دارد. حرارت مخالف طبع آن است. لذا در برابر آن مقاومت میکند تا جایی که دیگر نتواند. در این حال بهتدریج صورت خود را از دست میدهد و به قول معروف آب میشود.
مثال دوم: هر گل طبع و نیازهایی دارد، وقتی آن را از ساقه جدا کنیم یا در برابر آفتاب نگه داریم، کمکم طبع این گل آزرده و پژمرده میشود... طبع انسان هم ظرافت خاص خودش را دارد. نیازهایی دارد که باید تأمین بشود. طبع او نه از زمین، آسمان یا نور است بلکه آخذا من العالم الالهی است و از عالم الهی برگرفته شده. طبع انسان ذاتاً دوست دارد بقا و دوام داشته باشد و از کهنگی و پژمردگی بیزار است. حال اگر انسان سیر زندگی با رضایت یا کراهت داشته باشد، چه تأثیری بر طبع او دارد؟
حضرت استاد میفرمایند: وقتی انسان یک دورانی از سیر زندگی خود را اشتباه طی کند و پایههای زندگی خود را با نادانی و جهالت بگذارد، اندکاندک از آن شور و شوق زندگی در او کاسته میشود. شور و شوق کمتر منجر به کاهش رضایت در او میشود. در این حالت اولین تأثیر بر خطوط پیشانی و پوست انسان نمودار میشود و اندک اندک طراوت چهره را از دست میدهد.
دانشمندی بنام «راسکین» میگوید: «هرگاه انسان کار درست و فکر شایستهای داشته باشد زیبایی، جمال و نور آن تفکر زیبا بر چهرهاش آشکار میشود.» سپس میگوید: «این حالت روحی در شرق جهان بهخصوص ایران به «نورانیت» تعبیر میشود. برعکس وقتی او مرتب در کینه و بدبینی و جدال است همین جدالهای درونی تأثیر بر چهره او هم میگذارد. حتی فعالیت غدد داخلی بدن و سلسله اعصاب بر طراوت چهره انسان بیتأثیر نیست لذا انسان باید از ریاضت های باطل جلوگیری کند.
پس سخن از مقام رضا به این معنی نیست که باید رضایت بدهی به آنچه که بر سرت میآید بلکه در مقام رضا گفته میشود انسان باید از ریاضتهای باطل جلوگیری کند. آن گروههایی که معتقدند ما برای رسیدن به مقامات عرفانی به جسممان سختی میدهیم و در پژمردگی و بدبختی زندگی میکنیم تا به یکسری کرامات برسیم چنین شیوهای از نظر دین و آیین اسلام باطل است. چون ریاضتهای باطل خلاف طبع ظریف انسان است. اما وقتی رضایت نفس در مورد آنچه بهدست آورده کامل و همیشگی باشد «سعادت» نام دارد. اما شرایط رسیدن به این سعادت چیست و چگونه این امر اتفاق میافتد؟
رواقیها گروهی از فلاسفه یونان بودند که میگفتند سعادت در فضیلت است و انسان حکیم توجهی به انفعالات زودگذر نمیکند. هر غمی او را به زانو نیاورد و هر شادی هم او را سرمست نکند.
این مکتب سه صفت را برای تحصیل رضایت در زندگی بیان کردند. 1. شجاعت، 2. اعتماد به نفس و 3. صبوری؛ این گروه میگویند انسان باید در درجه اول بداند چطور زندگی خود را با علم جلو ببرد نه با جهل. در درجه دوم بداند او جزئی از کل هستی است و هرچه بر طبیعت او واقع شود تحتتأثیر عقل کلی یا قدر است. یعنی ای انسان، سعیات برآن باشد که درست زندگی کنی اما اگر در این میان حادثهای زندگی تو را متلاطم کرد، اینجاست که باید راضی باشی به رضای حق. چون میدانی هرچقدر هم که بهدرستی زندگی کنی باز هم از حادثههای زندگی فراری نیست. اما این مقام که بدانی یک حکیم تو را میبیند و زندگی تو را تدبیر میکند این دیدگاه تو را به مقام رضا میرساند.
گفتیم رضایت ندهیم زندگی بدون عشق ولایت داشته باشیم رضایت ندهیم عمرمان بگذرد اما خدمتی برای عصمتالکبری فاطمة الزهرا(س) و فرزندانشان انجام ندهیم. در این زمینه مثال به شیخ صدوق(اعلیا... مقامه) میزنیم: شیخ صدوق از شخصیتهایی بود که در حضر و سفر برای خدمت به دین تلاش میکرد و سفر بدون خدمت برای دین را مکروه میدانست. معتقد بود: سفر باید رنگ حق و ولایت داشته باشد. لذا وقتی نیت میکرد به زیارت حضرت ثامنالائمه علیبن موسی الرضا(ع) برود از دست و زبانش خیر برای مردم بروز میکرد. وقتی به سفر خراسان میرفت، در خاتمه سفر کتاب عیون اخبار الرضا را هدیه به عالم تشیع کرد. در هر منزلی که قرار میگرفت در آن منزل اثر خیری از او بروز میکرد. در گرگان، تفسیر امام حسن عسگری(ع) را روایت کرد. در روز عید غدیر در حریم حرم ثامن الائمه مجلس املای حدیث را تشکیل داد. حدیث را بیان میفرمود تا مردم بنویسند. به نیشابور که رسید شنید که مردم آنجا در مورد غیبت حضرت حجت(عج) به شک و شبهه افتادهاند. راحت از کنار این مطلب نگذشت. شنید فردی در آنجا در مورد طول زمان غیبت حجتبن الحسن(عج) مردم را به وسوسه انداخته. او خواست که خدمتی برای دین کند. وقتی خوب زحمت کشید. خسته خوابید و خسته بیدار شد. در خواب به لقای حجتبن الحسن(عج) نائل شد. دریافت کنار خانه خداست و به طواف کعبه مشغول است. در طواف هفتم بعد از لمس حجرالاسود به زبان میآورد: الهی امانتی ادّیتها. (چون عمر انسان یک امانت است.) میگوید: «خدایا! امانتی که به من دادی سعی کردم ادا کنم...» و میثاقی تعاهدته «خدایا! آن میثاقی که با تو در روز الست بستم که من بنده تو باشم نه بنده خودم و زندگیم، به آن وفا کردم؛ اکنون عنایتی بفرما...» اینجا بود که به زیارت حضرت حجتبن الحسن(عج) نائل میشود و از ایشان میشنود که چرا کتابی دربارة غیبت ما نمینویسی؟...