noor ostad
besmelah
کاربرمهمان خوش آمدید عضویت
English

راه یافتن به بطن قرآن و سرّ حروف مقطعه (۲) (راه تأثیر پذیری از آیات قرآن)

«بسم الله الرحمن الرحیم»
موضوع: راه یافتن به بطن قرآن و سرّ حروف مقطعه(۲) (راه تأثیر پذیری از آیات قرآن)

الر کِتابٌ اُحکِمَت ءایاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَت مِن لَدُن حَکیمٍ خَبیر(هود/ 1) 
بحث ما در آیه اول از سوره مبارکه هود پیرامون حروف مقطعه یا حروف رمز بود؛ گفتیم از این جهت به این حروف می‌گویند حروف رمز که این حروف بر ما پوشیده هستند؛ 
اما چه کنیم که پوشیدگی‌های بطن قرآن را از بین ببریم؟ چه کنیم که وقتی آیه‌ای از آیات قرآن را تلاوت می‌کنیم تلاوت ما اثرگذار باشد؟ وقتی گفته می‌شود که آیات قرآن شفاست چه کنیم که این شفا برای ما حاصل شود؟
گفتیم مقام معصوم از عصمتش به بطن قرآن آگاه است اما غیرمعصوم به وسیله رفع حجاب می‌تواند به این مرحله راه پیدا کند؛ 
اما هدف از رفع حجاب چه هست؟ در واقع چند نوع حجاب وجود دارد؟ 
معنی لغوی حجاب
1. در پرده آوردن 
2. هر آنچه که خود را با آن پوشند. 
3. "حجاب القلب": پرده دل؛ 
4. سید شریف گرگانی یا جرجانی گوید: حجاب آن باشد که مطلوب تو را بپوشاند!
در اینجا یک سؤال مطرح می‌شود که آیا این پوشش و حجاب خوب است یا بد است؟ آیا اینکه مطلوب انسان پوشیده شود خوب است یا بد؟ 
باید گفت که حجاب‌ها دو نوعاند: 
یک حجاب ممدوح که حَسَن و زیباست و یک حجاب مذموم که قبیح و نازیباست.  
حجاب زیبا آن پوششی است که عصمت زن را حفظ می‌کند؛ خود لغت عصمت از ریشه عَصُمَ است؛ عَصُمَ به معنی دیوار و عصمت یعنی دیواره؛ اینکه گفته می‌شود عصمت زن باید حفظ شود یعنی پوشش زن باید به گونه‌ای باشد که مانند یک دیوار و یک حصار به دور او باشد که هر کس به این دیواره رسید بماند یعنی نتواند از این دیواره عبور کند. 
البته عفت غیر از عصمت است. کلمه عفّت از ریشه عَفَفَ و عفَفَ به معنی غبار است؛ آن گرد و غباری که از زمین بلند می‌شود و کسی جرأت نمی‌‌کند به آن نزدیک شود زیرا نابینا و کور می‌شود. 
اینکه می‌گویند عفت زن باید حفظ شود یعنی باید یک گرد و غباری به دور او باشد؛ هدف این است که نگاه کردن، سخن گفتن، راه رفتن و حالات زن باید به گونه‌ای باشد که هیچکس نتواند به حریم او نزدیک شود. 
بحث اصلی ما پیرامون حروف مقطعه یا حروف رمز بود؛ گفتیم غیرمعصوم به وسیله رفع حجاب می‌تواند به بطن قرآن و سرّ حروف مقطعه راه پیدا کند. می‌خواهیم بگوییم هدف از حجابی که باید رفع گردد پوشش و حجاب زن نیست این حجاب ممدوح است؛ هدف از حجابی که باید از بین برود آن پرده و حجابی است که حائل بین انسان و حضرت حق می‌شود. 
چنانیکه عرفا در تعریف حجاب اینگونه ‌گویند: آنچه آدمی را از قرب حق مستور دارد، نام آن "حجاب" است. در اینجا سخن از قرب حق است زیرا انسان قبل از اینکه به این عالم ناسوت بیاید در قرب یار جای داشت، در اتصال لاینقطع با حضرت حق بود یعنی لحظه به لحظه با حضرت حق در ارتباط بود. انسان غرق در حقیقت بود؛ 
اما چرا انسان در این عالم پی حقیقت می‌گردد که خدایا حقیقت این عالم چیست؟ من برای چه به این عالم آمده‌ام و چه سیری را باید طی کنم؟ 
چرا انسان می‌گوید "این ربّی" خدایا کجایی؟ در حالیکه خدا در قرآن میفرماید: "نَحنُ اَقرَبُ اِلیهِ مِن حَبلِ الوَریدِ" (قاف/ 16) ما به او از رگ گردن نزدیکتریم. چرا انسان به دنبال خدا می‌گردد؟ چرا پی حق می‌گردد؟ 
انسان در قرب حق است، جدای از حق نیست که بخواهد به سوی حق برود؛ خداوند مسیر حقیقت را از انسان دور نکرده که انسان بخواهد به سوی حقیقت برود فقط یک فاصله بین انسان و حقیقت هست که در واقع این فاصله همان حجابها و موانعی است که انسان برای خودش ایجاد می‌کند. این حجاب باید از بین برود؛ 
این حجاب و مانع چیست که حائل بین انسان و حق می‌شود؟ 
گفتیم انسان قبل از اینکه به این عالم بیاید، در قرب اله جای داشت، هیچ حائلی بین او و حق نبود، درون انسان نورانی بود اما همینکه اندام‌ها در عالم ناسوت پیدا شد بین او و یار فاصله افتاد. 
به محض اینکه ماهیت انسان در رحم مادر می‌خواهد شکل بگیرد، به محض اولین لحظه ظهور انسان در عالم ماده در بطن مادر، بر اثر جو رحم مادر، بر اثر آن خونی که جنین از آن تغذیه می‌کند، بر اثر آن حالات، اضطرابها، حسد، کینه، غذای حرام و نجس و نگاه حرام این مادر اندک اندک کاسه دل انسان غبار می‌گیرد و همه این‌ها یک حجابی می‌شوند، یک حائلی می‌شوند بین انسان و حضرت حق.
پس از تولد نیز اگر طفل از مادری شیر بخورد که خود غرق امیال باطل و آلودگی به حرامها باشد این تاریکیها تماما به کودک منتقل می شود؛ لذا گفته‌اند اگر بخواهید جامعه را اصلاح کنید اول باید مادران اصلاح شوند. 
اگر مادر اهل تقوا باشد، از او شخصیتی چون شیخ انصاری حاصل می‌شود، شیخ مرتضی انصاری از علما و مراجع بزرگ شیعه و مادرش اهل زهد و تقوا بود. روزی به مادرش گفتند: فرزندت به درجات عالی از علم و تقوا رسیده است. ایشان در پاسخ گفتند: من در انتظار آن بودم که فرزندم ترقی بیشتری داشته باشد زیرا من به او شیر ندادم مگر آنکه با وضو بودم، حتی در شبهای سرد زمستان بدون وضو به او شیر ندادهام.
و اگر هم نه، مادر از علم و کمال نصیبی نبرده باشد از زاده خودش هم نباید انتظار علم و کمال داشته باشد؛ 
اینها مراحل غبار گرفتن انسان از عوامل خارجی است اما گاهی اوقات این خود انسان است که پس از پاگذاشتن به عالم ناسوت با غرق شدن در اشتغالات و لذت‌های دنیوی این حجاب‌ها را برای خودش به وجود می‌آورد چون اینها با نور درون انسان سنخیت ندارند در نتیجه یک پرده و حجابی می‌شوند بین انسان و حضرت حق. 
در واقع هرچه انسان درگیری‌های مادی‌اش بیشتر باشد و بیشتر به سوی نواقص میل کند این موجب می‌شود آن روح رحمانی و نفس قدسی‌اش از ارتباط با حق درمانده بشود؛ 
تمام بحث ما در راه یافتن به بطن قرآن و سرّ حروف مقطعه بود. گفتیم آن زمانی که رفع حجاب از انسان بشود، آنجا می‌تواند جان قرآن را بیابد چرا که با وجود تمام نواقص و حجاب‌هایی که انسان به خودش گرفته چون فطرت او الهی است اگر در یک مسیر درست قرار بگیرد می‌تواند این نواقص را جبران کند و حجاب‌ها را بدراند؛ 
اما گاهی اوقات انسان آنقدر غرق در نواقص هست که اصلاً نقص‌هایش را نمی‌بیند و نیاز دارد به این که یک کسی که علم به موضوع دارد این نقص‌ها را به او نشان بدهد. 
علاج آن است که انسان در مکتب یک استاد حکیم و عالی میزانهای علمی و فلسفی را بیابد، آنجا دیگر با آگاهی و ریشه‌یابی امور، بی‌محابا به سوی نور و روشنایی حرکت می‌کند نه با جبر و تعصب. 
وقتی انسان بداند چه عواملی بر طفل در بطن مادر اثرگذار است، وقتی بداند چه عواملی بین او و حقیقت فاصله می‌اندازد دیگر او همان انسانی نیست که قبل از دانستن این حقایق بوده است. 
وقتی انسان بداند هرگاه که مثلاً یک دستی را لمس می‌کند آن احساس حرارتی که از این لمس به انسان دست می‌دهد، تک تک سلول‌های انسان را به خیزش می‌آورد و آن حرارت حاصل از لمس در سلول‌های انسان ذخیره می‌شود. 
وقتی انسان بداند که بعضی از این حرارت‌ها برای انسان مطلوب است و بعضی نامطلوب یعنی بعضی از این حرارت‌ها موجب آرامش سلول‌ها می‌شود و بعضی موجب تنش آن‌ها. 
وقتی بداند که هدف از حرارت مطلوب و نامطلوب چیست، آنجا حقیقت محرم و نامحرمی‌ که در شرع مطرح می‌شود برایش روشن می‌شود. آنجا دیگر با آگاهی و با شوق به سوی حق حرکت می‌کند نه با جبر و نفرت. 
گاهی اوقات همین جهل‌ها و ندانستن‌ها موجب می‌شود که انسان از حقیقت فاصله بگیرد اما وقتی انسان با فلسفه آشنا بشود، از طریق علم فلسفه و حکمت الهی میتواند مسائل را ریشه‌یابی کند و با آگاهی عمل کند؛ آنجا هست که فاصله بین او و حقایق برچیده می‌شود. 
اما در پایان بحثمان ببینیم که چگونه گاهی شایستگی درون و برچیدن حجاب‌ها موجب دریافت حقایق می‌شود. 
ملا محمد کاشی معروف به آخوند کاشی از بزرگترین شاگردان میرزا رضای حکیم(اعلی ا... مقامه) بودند؛ ایشان در مقام استادی شاگردانی را تدریس می‌‌کردند؛ از اسرار عالم آگاه بودند اما به شاگردان چیزی از این اسرار ابراز نمی‌‌کردند مگر آنکه شاگرد را شایسته می‌یافتند؛ روزی یکی از شاگردان ملا محمد به نزد ایشان آمد، استاد دیدند شاگرد آماده است، استاد به سجده رفتند، در ذِکر شدند، ذِکری که با ذُکر عالم همراه شد "سبوح قدوس ربنا و رب الملائکه و الروح"؛ 
ناگهان شاگرد می‌بیند که تمام ذرات فضا، زمین، در و دیوار این نوا را دارند؛ با سرعت به سوی استاد آمد. استاد اشاره کرد من کاری نکردم تو خود شنیدی آنچه که باید می‌‌شنیدی. 
آری آنگاه که حجاب‌ها از پیش چشم و گوش انسان بروند چشم انسان به حق بینا و گوش انسان به حق شنوا می‌شود. این در مورد غیر معصوم است اما امام معصوم چطور به حقایق آگاه است؛ 
فخررازی در مورد علی(ع) بیان می‌کند: می‌دانید علی(ع) چه مقامی داشت؟ خدا در مورد او میگوید: گوش علی(ع) پر از نور من بود، بصر و چشم علی(ع) پر از نور من بود، یعنی حجاب در مورد او معنا نداشت، وقتی حجابی نباشد انسان حقایق را به تمامه می‌یابد، وقتی گوش انسان پر از نور خدا شود دیگر صوتهایی که میشنود نزدیک و دور ندارد، دیدن او نزدیک و دور ندارد، در کوفه است کربلا را هم میبیند، زمان را میدرّد فوق زمان را هم میبیند، نه تنها علی(ع) فاطمه(س) هم همین بود، جسم فاطمه(س) پر از نور خدا بود، در این لحظات قدیس توسلی داریم به ام‌الحسین، عصمت‌الکبری، فاطمهالزهراء(س)، همان فاطمه‌ای که حقیقت را بدون هیچ پرده و حجابی می‌دید، آن زمان که به حسینش بارور شد دریافت این فرزندی که در بطن دارد به شهادت خواهد رسید و سر او را به این شهر و آن شهر خواهند گردانید، هرگاه حسینش را میدید اشک در چشمانش حلقه می‌زد و می‌فرمود: به خدا قسم خون و گوشت حسین من از خون و گوشت رسولا...(ص) است. 
به یاد آن لحظاتی که رسول‌ا...(ص) فرمود: 
اذا کان یوم القیامه نادی مناد بدانید مردم، هنگامیکه روز قیامت شود، منادی ندا میدهد: 
یا معشر الخلائق غضوا ابصارکم حتی تجوز فاطمه بنت محمد(ص)
 ای مردم، چشمهایتان را بپوشانید که فاطمه فرزند محمد اکنون از اینجا عبور میکند 
تحشر ابنتی فاطمه یوم القیامه به خدا قسم فرزند من فاطمه زهرا(س) روز قیامت محشور میشود 
و معها ثیاب مصبوغه بالدم الحسین در حالیکه پیراهن خونین حسینش در درستان اوست؛ 
فتتعلق بقائمه من قوائم العرش فتقول یا عدل احکم بینی و بین قاتل ولدی
حضرت فاطمه(س) به قائمه یعنی ستونی از ستونهای عرش چنگ می‌زنند یعنی یک دست در عرش خدا دارند و دست دیگر به پیراهن خونین حسین(ع) و میفرمایند: خدایا، تو خود حکم کن بین من و کسانی که حسین مرا به شهادت رساندند.                                                    
 "لا حول و لا قوه الا با... العلی العظیم"