noor ostad
besmelah
کاربرمهمان خوش آمدید عضویت
English

ارزش انسان (2)

بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع سخنرانی: ارزش‌ در طلب عالی است!
و اکنون به ادامة مطالبی که از تحقیقات محقق و فیلسوف متأله استاد سیدعلی موسوی پیرامون «ارزش انسان ذیل برخی از رسائل و کتب چاپی معظم‌له گردآوری شده می‌پردازیم. 
معنای دیگر همّت در اصطلاح، ناقصها را کنار گذاشتن و رفتن به سوی کمال است. 
باید گفت در نظام خلقت همة موجودات با شوق و در یک سیر خاص از نقص به سوی کمال روان‌اند اما انسان چگونه از نقص به کمال میرسد؟ انسان زمانی از نقص به کمال میرسد که آنچه در اندازهاند شامل مقام، ثروت، تعین و تشخص را رها کند و طلب او با ذوق فطری و شوق درونی همراه باشد، نه طلب از روی شهوت و میل حیوانی. 
ارسطو گوید: شما از داشتن ثروت لذت میبرید و من از نداشتن آن! البته این را بگوییم ثروت و مالکیت عالی است اما زمانی که از طریق درست به دست بیاید و برای بلندنظری و جهت خیر صرف شود. پس با توجه به مطالب فوق هر ثروتی ارزش ندارد، ثروتی ارزشند است که انسان بتواند از فکرش عالی بهره بگیرد و قدمی برای معرفتش بردارد. 
ملاصدرا(اعلیاللهمقامه) عبارتی را در جلد هفتم اسفار میفرمایند: «فالمعلول لایدوم الا بعلته لکونها کماله و تمامه» معلول ادامه پیدا نمیکند مگر به علتی که کاملتر و تمامتر از خودش باشد. 
استاد در مفهوم این عبارت به حرکت ممکنات از نقص به کمال اشاره می‌کنند و میفرمایند: علت قویتر از معلول است و معلول مشتاق علت است و پی آن میدود، چون نیرویی از خود قویتر دارد که میتواند از آن نیرو کمال و بهره بگیرد. در نظام خلقت هم همة موجودات با شوق و در یک سیر خاص از نقص به سوی کمال روان‌اند؛ به این نحو که هیولا تمام نمیشود مگر به صورت، زیرا صورت کاملتر از هیولاست و خداوند شوقی در هیولا قرار داده تا صورت را تجسم بدهد. و همین‌طور صورت تمام نمیشود جز به مشخصات آن صورت و حس تمام نمیشود جز به نفس و نفس تمام نمیشود جز به عقل و عقل باقی نمیماند مگر به حضرت حق. بنابراین هر ناقصی بیزار از نقص است و باید پی کاملتر از خود برود. انسان هم لحظهبهلحظه نیازمند به کامل است و اگر بخواهد به نابیت و کمال برسد و ارزش وجودی خودش را بروز بدهد باید درونش را به انسانی کامل که برای ریختن علمش به سینة لایق شوق دارد، عرضه کند و اظهار فقر کند بگوید من فقیرم غنیام کن، نیازمندم سیرم کن، تا بتواند از جان آن کمال اثر و بهره بگیرد. گفتیم ناقصها همیشه باید به نزد کاملها بروند، چنانکه رفتند و میروند ولی هیچگاه کامل نباید به سمت ناقص بیاید، اگر شنیدید دانشمندی به در خانة توانگری رفت، به دانش او شک کنید، چون کامل هیچگاه حرکت به سوی ناقص نمیکند. پس جای تعجب نیست که فیلسوفان واقعی چرا در اجتماع خیلی شناخته‌شده نیستند، چون اقتضای طبیعت این نیست که ناخدا از سرنشینان کشتی تقاضا کند که سکّان کشتی را به او بسپارند و این قانونی است در عالم که باید آن را در نظر داشته باشیم. 
چراکه اساساً بشری که ابتکاری در فکر و اندیشه و کمال نداشته باشد بیمصرف است و جهانی را با فکر، روح و خوابیدنش به کسالت بدل میکند. حکما بهای انسان را به استقامت و محکم بودنش در برابر عصیانها و حادثهها میدانند. هر انسان باید استقامت داشته باشد، یعنی کالجبل باشد و بتواند خودش را مثل کوه محکم نگه دارد. بهره و اثر این استقامت در انسان عارف این است که میتواند مسلط بر نیروهای زمین گردد و تسبیح موجودات را بشنود. 
بحث در رها کردن ناقصها و رفتن به سوی کامل بود. قانونی است که همیشه ناقصها باید فدای کاملها شوند. برای مثال شما یک گیاه را در نظر بگیرید آن گیاه دریافته که برای این که از نقص به کمال برود باید ذرهای آب را به خود بکشد تا سرسبز شود. آن از خودش گذشته تا ما و شما با دیدن سرسبزی و چشیدن شهد رطوبت آن خرّم و با طراوت شویم. یا اینکه شما از گوشت حیوان حلال گوشت تغذیه می‌کنید در حالی‌که او روزی جان داشت اما چون ناقص بود، فدای معدة شما میشود زیرا وجود شما در عالم برای امر مهمی است. 
و اما انسانها در طلب کمال با هم متفاوتند و شیوة ابرازشان با هم فرق میکند. گروهی به مطالعه و نوشتن میپردازند، گروهی به سوی علم میروند و برخی هم فراتر از این یافتها، کمال در کمالاند و امروزشان بهتر از دیروز است و آن‌قدر می‌روند تا خویش را فدا کنند. 
از وجه دیگر، بسیاری از طلبهایی که انسان در زندگی دارد یا مطابق ذوق دیگران است یا مطابق با فرهنگ اجتماع. عده‌ای هم طلب می‌کنند اما طلبشان به جای اینکه از ذوق و شوق و شغفشان باشد، از میل و شهوت حیوانیشان نشئت می‌گیرد؛ این است که از راه کمال باز میمانند و به پوچی و تکرر در زندگی میرسند. باید بدانیم اصولاً طلب هر کس به اندازة شناختی است که از مطلوبش دارد. بعضی افراد مدتی از عمرشان را به سمتی میروند و وقتی میبینند مطلوبشان ضعیف است یا شکوه و جذابیتی برایشان ندارد از سیر زندگی خود ناامید میشوند و با هر ساعتی که از عمرشان میگذرد خلأها و اندوههای درونیشان بیشتر و بیشتر میشود. ژانژاک روسو، فیلسوف و اندیشمند فرانسوی، در اینباره گوید: طلب وقتی از ذوق عالی باشد حرکت از تمام به سوی تمامتر است، اما طلبی که از عادت ناقص خیزد که هر ساعت میلی به سویی پیدا کند، حرکت در تاریکی است و اثر حرکت در تاریکی هم جز به چاله افتادن چیز دیگری نیست. 
استاد در این‌باره میفرمایند: طلب باید با اراده و تفکر همراه باشد. طلب مجهول انسان را بیچاره میکند، به هر دیواره که میرسد باز هم قانع نمیشود. پس اول همت است و بعد از همت باید با نهایت شور و شوق به سوی طلبش برود. در صورتیکه قابلیت داشته باشد و مانعهایی چون غوغای شهوت و انحراف از حق را نداشته باشد، شوق درونش او را از نقص به سوی کمال میبرد و در مرحلة بعد خیزش در درون پیدا میکند که این همان توفیق از سوی اله است. استاد در رسالة عشق حاصل تدریس جلد هفتم اسفار ذیل عبارت «إن جمیع الموجودات متوجهة إلی طلب الحق» میفرمایند: همة موجودات در شوق یار و طلب وقارند و با شور و شوق و نظم و ترتیب از نقص به کمال میروند. پس خداوند زمینة طلب را آماده کرده است، اما اگر کسی به سوی توحید و نبوت و طلب کمال نرفت، منعی نداشته جز خواستة خودش!
طبق فرمایش حضرت استاد در ذیل تدریس کتاب کفایة الاصول: پس ای انسان طلب کن اما طلبت کمال اخلاص حق باشد، اراده کن اما ارادهات یافتن حقیقت حقه باشد. وقتی انسان در طلب حق و فکر عالی بکوشد آنجاست که ارزش و عظمت خویش را بروز میدهد، اما اگر کسی به جای این بینشهای عالی دوران تحصیلی خود را طی کند با هدف استخدام و رسیدن به ماده و یا از صبح تا به شب به دنبال رقم باشد تا بطنش را پر کند و دستش را پر از جواهر و چشمش را پر از شهوت کند، اما از کمال خبری نباشد چه ارزشی دارد؟! چنین کسی غافل از این است که هر چقدر به ماده و لذتهای زودگذر دنیا نزدیک شود از لذتهای واقعی بازمیماند. 
و اما نظر عرفا در مورد ارزش انسان این است که عرفا درخشش همة ارزشها را در ولایت علیبن ابیطالب(ع) میدانند و میفرمایند: ای بشر ولایتت را حفظ کن که عظمت انسانیت تو در ولایت توست.