noor ostad
besmelah
کاربرمهمان خوش آمدید عضویت
English

رد موضوع تناسخ مرحله (2)

«بسمه تعالی»

رد موضوع تناسخ مرحله (2)


آنچه در این گفتار بیان می‏شود پیرامون نظر تناسخی‏ هاست که معتقدند نفس انسان پس از مرگ به بدن دیگری وارد می‏شود. می‏خواهیم بدانیم آیا این نظر درست است یا خیر؟
در گفتار پیشین به قاعدة «دو فاعل بر مفعول واحد در یک زمان لایمکن است.» اشاره کردیم و از این گذر موضوع تناسخ را رد نمودیم. اما در این گفتار به ادامة تحقیقات محقق و فیلسوف متأله استاد دکتر سیدعلی موسوی توجه بفرمایید.
باید توجه داشت که انسان پیش از اینکه به عالم ناسوت قدم نهد عوالمی مانند ملکوت و جبروت را طی می‏کند و در هر عالم جلوه هایی را می‏بیند تا به عالم ناسوت برسد، خداوند هم فرمان خویش را به کهکشان نوری سپس به اوج و موج‌ دریاها، به زمین، به جهان گیاهان و به نیروی تحرک عالم و آن‌گاه به نیروها و خواسته‌هایی که در درون این پدیده‌ها و آفریده‏هاست صادر می‏نماید و روزی هر کس در عالم تعیین می‏شود.
پس فرمان از سوی حضرت باری‏تعالی صادر می‏شود؛ به این صورت که هر آن‏گاه قرار باشد نفس و جسم با هم قرین گردند و به جهان ناسوت گام نهند، به تغذیه، رشد، تکامل و منابع انرژی‌ و روزی‌ها نیاز دارند و این موهبت برای هر انسان لازم و ضروری است تا آن جسم و تن به نیروی لایق نوعی خود برسد. پس از این جهت سهم جسم و جان هر انسان اعطا شده و خواهد شد.
 اما ای خواننده توجه داشته باش! حکمت حق اجازه نمی‌دهد که همة انسان‏ها در فراگیری روزی خود یکسان باشند؛ یعنی همان‏طور که دو طفل صرفاً از نظر کلیات به یکدیگر شبیه هستند ولی جرئیات اعضای بدنشان از هم متفاوت است برای هر یک از آن‏ها نیز سهم و رزقی به ‏خصوص خواهد بود. پس چنان‏که بدن هر انسان ممیّزاتی برای خود دارد، نفس هر کدام نیز ممیّزاتی مختص به خود دارد و محال است که مفردات اندام و حالت نفس هریک از آن‏ها با هم یکسان باشند.
 اما نکته اینجاست که نیروهای شور و شوق یا بی‌رمقی در هر انسانی که نمایان می‏شود به خود جسم و تن او ارتباط دارد وگرنه از سوی فیاض الهی در اعطای رزق و روزی امساک، بخل و منعی نیست و این از اثرات خاص جوهر این انسان آینده است که باید آنچه را که می‏خواهد درخواست کند.
       تا کدامین غالب آید در نبرد                                            زین دوگانه تا کدامین برد نرد
 همان‌گونه که دریافتید از مرکز فیاضیت حضرت حق فیض یکسان بر همة انسان‏ها سرازیر است و هر جسم، خود هادی و موجد روزی خویشتن است که هرکس به میزان ظرفیت و سهم خود آن را دریافت می‏کند و ظرفیت، استعداد، لیاقت و شایستگی‌ها از عینیت جسم و نفس‌ هر انسان است در صورتی که ارباب تناسخ معتقدند پس از مرگ و انهدام جسم این نفس به جسم دیگری وارد می‌شود تا به استعداد و کمالش در این دنیا ادامه دهد. اما فیلسوف متأله دکتر سیدعلی موسوی به‏زیبایی به این نظر پاسخ می‏دهند که استعدادها از ورود به اندام و قالب بدن دیگری شکوفا نخواهد شد بلکه منشأ آن از جوهر هر فرد است که باید آن جوهر در تن خود باقی و محفوظ بماند.
در این زمینه بیشتر توضیح می‏دهیم. استاد در آغاز ورود به موضوع تناسخ- که این تحقیقات در طی بیست‏ وچهار جلسة درسی تنظیم و تدریس شده این‏گونه بیان می‌کنند که ما می‌خواهیم تناسخ را نه از لفظش که از دید هیئت، اندام، جسم، تشکل و صورت بیابیم. برای تجسم این موضوع ما شخصیت قدیس ملاصدرا را از نظر هویتشان محور قرار می‏دهیم. آن گوهری که در حلقة جسم وی در دوران طفولیت رونق داشت، چه بود؟ آن لحظه‌ای که او در بطن مادرش از چپ به راست و از راست به چپ غلتان شد، خود هویت یافت، یک شکوه یافت؛ هویتش گردن، پیشانی، چشمان، گلوگاه، سینه، عضد، پاها و هیئتش را پر کردی؛ او از جهت راست به چپ در بطن مادر خیزشی کرد و جان آن خیزش آن است که با زبان حال و مقال این‏گونه گفت: «مادر، من خود خود شدم؛ یعنی تاکنون من تو بودم، خون تو بودم، پی تو بودم، رگ تو بودم، در تن تو بودم، تاکنون «من»ی وجود نداشت ولی هم ‏اکنون «منم»! من غیر «تو»ام، حالا این هویتی که دارد او را «هوی هوی» می‌سازد، چه گوهری است؟ آن عشق او، روح او، نفس او، مدرکات او یا جهان مجردات اوست. وقتی که این‌ها از آنِ وی شد؛ یعنی نفس با این بازو، روح با این سر، مدرکات با این قلب، تمام مزایا با این اندام و عشق با مجموعة این‏ها عجین شد «هویت» نام گرفت.
آری، جامعه‏ شناسان هویت انسان را همان محیط، فرهنگ، زندگی و علم انسان می‏دانند، ولی فلاسفه، حکما و عرفا هویت هر موجود را در مفارقات عینی و مفارقات تجردی او دانند و این مفارقات باید در امانت برای صاحبش بماند. هدف از «مفارقات» روح، نفس، عقل و سایر مجردات اوست! حال، بر طبق نظریة تناسخ این هویاتی که از بدن منسلخ و دور می‏شوند به کجا می‏خواهند بروند؟ یعنی این کبوتر روح و نفس که از لانة تن هجرت نموده با توجه بر اینکه مجموعة مجرداتش هویت اوست به کجا برود؟ ما مثال به حضرت صدرا زدیم تمام هفت میلیارد انسان جهان نیز همان‏ اند. هر کدام هویتی دارند که به خودشان اختصاص دارد. اگر این هویت از بدن آن‏ها خارج شود، به کدام کالبد می‏تواند برود؟!
زیرا همان‏گونه که گفتیم هویت‌ها قابل‏ تعویض نیستند. هویت هر کس به خودش اختصاص دارد و ظرفیت و استعداد هر جسم نیز از میل و جوهریت آن نفسی است که جسم هر شخص را در برمی‏گیرد. همچنین گفتیم که این نفس انسان فرضی مزایای مخصوص به بدن خود را داراست اما اگر بخواهد پس از مرگ به بدن دیگری برود آیا بدن دوم این قالب‏گیری‏ ها، اندازه‏ ها و واکنش‏ها را دارد؟ ابداً، محال و غیرممکن است؛ لذا تناسخ هم ناممکن است. این خود یکی از براهین بر رد موضوع تناسخ است. نتیجه آنکه هر جسم زاده از میل نفس خویش است و درحقیقت ظرف و مظروف با عین هم ساخته می‏شود نه اینکه چیزی ساخته ‏شده که بدون نفس باشد. پس طبق قانون انسانیت انسان تناسخ معنی و مفهومی ندارد و اگر تمام عالم بر تثبیت تناسخ برهان شود، پذیرفته نخواهد بود.
اما آنچه در ادامة این گفتار تقدیم مخاطبان عزیز می‌شود بخشی دیگر از تحقیقات محقق و فیلسوف متأله حضرت استاد موسوی در مبحث تناسخ از گذر «تبدّل» است.
آری، بدن تبدل می‏یابد و نو به ‏نو می‏شود؛ به این صورت که کهنه می‌رود نو می‌آید، پژمرده می‌رود خرمی می‌آید، بی‌رمق می‌رود با قدرت می‌آید، بی‌توجه می‌رود با توجه می‌آید، بی‏عنایت می‌رود با عنایت می‌آید. پس این‏گونه باید داور باشند که آنچه رفت باید می‌رفت و آنچه آمد باید می‏ آمد و این امری ضروری است. زیرا جام گیتی، جام جهان نما، جام الست‌ها و جان‏ها باید از مایعی پر شوند که آن مایع سرمست‏کننده باشد نه به رخوت و سستی و یله و بی‌مصرف بودن دعوت شود. در تبدل لحظة پسین از لحظة پیشین شادتر، پربهاتر و پرموج‏تر است. اگر تبدل‌ها در عالم غیر این باشد، بی‌مصرف و بی‌فایده خواهد بود.
معظم ‏له به شیوه‏ای عرفانی به موضوع تبدل پرداخته‏اند و می‏فرمایند: نظام تبدل یعنی نظام خمودها شدن ‏و شیداها آمدن. بسیاری از چیزهایی که مصرف ندارند باید پوده شوند و چهره ‏شان را از دست بدهند و در برابر چیزهایی که شادکننده‌ هستند بیایند. اگر با این نکته به بوته‌های گل، نهال‌ها یا گیاهانی که از زمین می‌رویند بنگرید، می‏ بینید در حالی‏ که ساقه، قطب، اهرم یا حریم وسط آن‏ها محکم و سرحال است، اما اطراف آن‏ها چند برگ زرد و پژمرده وجود دارد. مگر آن برگ از آن ساقه نبود؟ چرا او نتوانست خودش را با آن همراه سازد؟ ابتدا ادعا می‌کرد که «من می‌آیم!» ولی مدتی که گذشت در خودش فرو رفت و از همراهی ساقه دریغ نمود و باز ماند.
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش                            باز جوید روزگار وصل خویش
اما برای او این «بازجویی و باز جستن روزگار وصل» دیگر دیر شده چراکه او ملعبة بیگانگان قرار گرفت و یار او را رهایش نمود. اگر با یار می‌بود، سرسبز و خرم بود ولی بیگانگان (هوای نامطلوب، حرکت فراوان و میل‏های بیجا) او را به آن صورت پژمرده تبدیل ساختند؛ لذا او که باید مانند ساقه سرمست و خرم بالا برود، پژمرده و زبون به چهره‏پردازی پرداخت و زرد شد و زردی‏اش حکایت از واماندگی‌ آن در این وادی دارد. انسان هم این‏گونه است که اگر در این دنیا نگاه و میلش در مسیر درست و برای رسیدن به قرب حق باشد، فیض، رحمت، کمال و استکمال و بقا او را فرا می‏ گیرد وگرنه دچار عذاب و درد خواهد شد و آنچه انجام می‏دهد بی‏ مصرف و پوده است.
حضرت ملاصدرا می‏فرمایند: وقتی که این بدن تبدیل شد و از حالی به حالی گردید، آیا لازم است که نفس دیگری بر این بدن اضافه شود تا این تبدیل‏ ها را حفظ کند؟
در این زمینه توضیح می‏دهیم؛ اگر قرار باشد آن چیزی که تبدیل می‏شود، با چند نفس تبدیل شود. به این صورت که یک نفس دارد اما چون آن نفس کفاف اطوار و تبدیل او را نمی‏کند نفس دیگری بیاید، نفس دیگری که آمد باز برای تبدیل‏های بعدی نیاز به یاری نفس دیگر داشته باشد، لطف و مهر مطلب از بین خواهد رفت. پس اصالت‏ها در همان یک نفس است و باید یک نفس باشد و این تبدیل‏ها به دور محور آن به چرخش باشند و هر اطواری که بر این بدن صورت گیرد با اشراق همان یک نفس باشد. به این نتیجه راه می‏یابیم که جهان چون جهان اصیل و خیر است به تناسخ در آمدن، اصل و یگانگی را نابود می‌‌سازد.
توجه داشته باشید که این آخرین بحث ما پیرامون تناسخ است و اگر مشتاق هستید، به انتظار ریشه‌های وحدانیت در الوهیت از دید فلاسفة متأله و فیلسوفان غربی باشید.

منبع: از سلسله مباحث تحقیقی فیلسوف متاله استاد سید علی موسوی

نظر کاربران

0
دیدگاه شما