noor ostad
besmelah
کاربرمهمان خوش آمدید عضویت
English

اختلاف مذاهب در امر معاد

«بسمه تعالی»

«اختلاف مذاهب در امر معاد»

در این گفتار بر آن شدیم تا برای شما عزیزان مبحثی را پیرامون معاد تقریر نماییم. ای خواننده! ای محقق و ای دانش‏ پژوه، با شما هستیم! به وضوح خود آگاه هستید که آنچه در این جهان ناسوت و در این جهان بود و نبود است، گذرا خواهد بود و تکیه‏ گاهی مقطعی و محدود است و همة جهان چه از نظر فکری بکوشند یا نکوشند، یقیناً از دید علمی به این اصل آگاه خواهند شد که مأوای اصلی این جهان نیست بلکه این جهان عاریتی و گذراست و آن مأوایی که انسان را سرمست کرده و به هیجان واقعی وامی‏دارد، جهان حشر، بعثت و بازگشت انسان است. این مبحث از اصولی‌ترین مباحث جهان فلسفه و جزء واجبات و ضروریات اولیة دین و مذهب به‏ شمار می‏رود لذا گزیده‌ای از تدریس و تحقیقات محقق و فیلسوف متأله استاد سیدعلی موسوی را که در این‏ باره از مبنای اسفار حضرت ملاصدرا بهره‏ برداری شده تقدیم می‏کنیم.
حضرت ملاصدرا در فصل هشتم، صفحة 163 از جلد نهم اسفار خود بابی را تحت عنوان «فی اختلاف مذاهب الناس فی باب المعاد» یعنی «اختلاف مذاهب در امر معاد» گشوده‏ و در ذیل آن، عقائد مذاهب مختلف را پیرامون معاد مطرح و بررسی نموده‏ اند و آغاز آن بدین ترتیب است که می‌فرمایند: «إن من الأوهام العامیة و الآراء الجاهلیة رأی من ذهب إلی استحالة حشر النفوس و الأجساد»؛ همانا توهم عوام و نیز نظر جهّال (مانند آتش ‏پرستان) بر آن است که بازگشت نفوس و اجساد هر انسان جزء محالات است. گروهی دیگر، ازجمله طبیعیون و ملحدین، معاد را ممتنع و لایمکن دانند. همچنین بعضی از طبیعی ‏ها و اطبائی که ملیت و اعتقاد مذهبی چندانی ندارند می‏گویند: «أن الانسان لیس الاّ هذا الهیکل المحسوس»؛ انسان جز این هیئت و ارگانیزم تن چیزی نیست و چون مرگ بر این جسم عارض شد، دیگر تباه شده و دوباره در روز قیامت بازنمی‏گردد.
ما در آغاز با صرف‏نظر از دلائل فلسفی به آیات قرآن استناد می‏کنیم با علم به اینکه آیات قرآن نقشی اساسی در اثبات معاد دارد.
خداوند در آیة 26 سورة الرحمن می‏فرماید: «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ...» لغت «فان» به معنی فناشدن است؛ فنا نه به معنای عدم بلکه به معنی باختن چهره است.
در این زمینه توضیح می‏دهیم: ما و شما در دنیا روز‏به‏روز به نوعی فنا می‏ شویم؛ یعنی لاغر بودیم چاق می‏‏شویم یا چاق بودیم لاغر می‏ شویم یا سیاه بودیم، سفید می ‏‏شویم و... پس چهرة قبلی ما تغییر کرد و خود را باخت نه اینکه از بین رفت و این یعنی فان. حضرت استاد لغت «فان» را به معنی انتقال می‏دانند و مثال می‏زنند به اینکه اعضای انسان سالم است، اما بر اثر عواملی به درد می‏آید. طفل اول کوچک است سپس بزرگ می‏شود، درخت و گیاه اول سبز بود سپس زرد می‏شود همة این‏ها به معنی فان هستند و واژة «فان» به معنی تعویض چهره است نه نابودی چهره.
اما گروهی بنام حاکمان (کسانی که در امر معاد حکم صادر می‏کنند) می‏گویند «لانه لیس الاّ الهیکل مع مزاج» انسان چیزی جز این هیکل با همان ترکیبش نیست؛ چهره نابود می‏شود نه اینکه منتقل شود «قطع هذا الأصل مستقصی» این موضوع هم وقتی از بین برود، دیگر معادی نیست. پس با فلسفة فنا و از هم پاشیدن هیئت‏ها، اصل معاد را از بین برده و معتقدند: هیچ بازگشتی وجود ندارد.
و قد اتفق المحققون من الفلاسفة و الملیین علی حقیقة المعاد و ثبوت النشأة الباقیة لکنهم اختلفوا فی کیفیته.
محققین از فلاسفه و ملیین از علمای محقق حقیقت معاد را قبول دارند، اما در کیفیت و وضع آن اختلاف کرده ‏اند. نظر اهل حدیث نیز چنین است که گویند: هر خبری که از پیغمبر یا امامان معصوم از موضوع معاد به ما رسیده باشد قبول داریم؛ حدیث می‏گوید معاد هست، اما تنها جسم برمی‏گردد و روح پس از آن می‏ آید. این گروه جسم را دارای ارزش و بها می‏دانند در حالی‏که جسم لحظه‏ به لحظه در تحرک و تغیر است. حضرت استاد نیز در این زمینه می‏ فرمایند: جسم در انتقال و تبدّل است. جسم خاکی که می‏خواهد برگردد کدام جسم است؟ آن جسم زمان مردن است یا قبل از مرگ او یا جسم دوران جوانی اوست؟ پس این قید جسم این اشکال‏ها را به همراه دارد. در حالی‏که روح مانند عطر گل، شیرینی سیب یا چربی در روغن با جسم در ربط است و زمانی که جسم بر می‏گردد روح هم با او همراه است. دیگر از نظرات به فلاسفه و مشائین (مکتب افلاطون) مربوط است که عموم آن‏ها به اصالت روح قائل‏اند و معاد را روحانی و نه جسمانی می‏دانند.
پس در امر معاد دو گروه کلی وجود دارد: گروهی معاد را با اختلاف پذیرفتند. گروه دیگر معاد را به‏ هیچ‏وجه نپذیرفته و منکر معاد شدند.
اما توجه بفرمایید که دلیل منکرین معاد در ردّ موضوع معاد چیست و ما باید در این زمینه چه پاسخی به آن‏ها بدهیم؟ باید گفت دلیل و برهان این گروه شبهة «آکل و مأکول»1  است. «آکل» آن‏که می‏بلعد و «مأکول» آنچه بلعیده شده. مانند اینکه انسان کنار دریا رفت و غرق شد و نهنگی او را بلعید. حال، نهنگ در دریا مدت‏زمانی را زندگی کرد، سپس او را گرفتند و قطعه ‏قطعه کردند و گوشت‏ هایش را انسان دیگری خورد. خُب فردای قیامت این بدن انسان که نهنگ خورده و سپس آن را انسان دیگری خورده، این کجایش می‏تواند برگردد؟ یعنی انسانی که این‏ همه ابعاد را طی کرده دیگر جسمش در روز قیامت بازنمی‏ گردد. این موضوع از نظر کلامی شبهة «آکل و مأکول» نام دارد.
اما اگر بخواهیم پاسخی اجمالی به این گروه بدهیم می‏گوییم که هر ذره از جسم ما در جای خودش محفوظ است؛ یعنی لحظه‏ ای که مجردات شامل روح، نفس و... از بدن جدا می‏شوند، تمام ذره ‏ذره‏ های بدن مانند هوا، رطوبت و حرارت به هستة مرکزی خودشان می‏روند، یک‏ مدت که در آنجا هستند سپس هوا این‏ها را به کنار درخت و گیاهان یا به دورترین نقطه ‏ها منتقل می‏کند.؛2  اما چگونه این ذرات پراکنده دوباره به جسم خود بازمی‏گردند؟ این تحقیقی است که حضرت استاد در مبحث معاد ذیل جلد نهم اسفار انجام داده ‏اند که در این گفتار به آن نمی‏ پردازیم. اما طبق بیان حضرت ملاصدرا شخصیت و حقیقت هر انسانی به نفس و روح او مشخص و معین می گردد نه به کالبد مادی او زیرا جسم متغیر و کالبدی که همواره در تبدل است، نمی تواند تعین و تشخص داشته باشد. به عقیدة ایشان آنچه از انسان در روز رستاخیز محشور می‎شود نه یک بدن مثالی یا عنصری دیگر، بلکه نفس و بدن انسان بعینه است، به گونه‎ای که این فرد در جهان دیگر برای دیگران به روشنی قابل شناسایی است و هر کس او را ببیند، به آسانی می‎تواند بگوید این همان کسی است که در دنیا او را می‎شناخته است. دلیل این مدعا این است که ملاک حقیقت و تشخّص انسان، نفس ناطقة اوست. به دیگر سخن می‌توان گفت صرف نظر از تعلق نفس به بدن، بدن دارای ذات و حقیقت نیست و از تعین خاص نیز برخوردار نیست؛ پس وقتی شخص انسان مأکول واقع می‌شود و اجزای بدنش از طریق تغذیه جزو بدن یک درنده یا انسان دیگر می‌شود، به شخصیت انسانی وی آسیبی نمی‌رسد و او در روز حشر با بدنی که به نفس ناطقه‌اش متشخص و متعین است محشور می‌شود؛ اگرچه اجزای آن تغییر و تحول پذیرفته باشد. این بخشی از پاسخ حضرت ملاصدرا به شبهة فوق در امر معاد بود.
اما صرف نظر از شبهات وارده به اصل معاد اگر به قرآن کریم بنگریم، آیات قرآن کریم بالصراحه یا بالکنایه معاد را به همراه دارد. ازآن‏ جمله آیات سورة مبارکة انشقاق و آیة اول سورة مبارکة حج. همچنین، حضرت حق در آیة پانزدهم و شانزدهم سورة مبارکة مؤمنون می‏فرماید: «ثمّ إنّکم بعد ذلک لَمیّتون، ثمّ إنّکم یوم القیامة تبعثون»
محقق و فیلسوف متأله حضرت استاد موسوی معتقدند: سراسر این آیه هم آغازین آفرینش و هم دوران رشد، خیزش و جلوه‏ گری‏های انسان را به همراه دارد و همچنین دوره‏ای را یادآوری می‏کند که حضرت حق او را با بیان «فتبارک ‏ا... احسن الخالقین» معرفی می‏نماید.
درحقیقت، حضرت حق با ابراز یقینیات و استوانه‏ هایی از آیات قرآن می‏فرماید: بار دیگر شما را با همین چهره، دست، پا، صورت، اندام و با همان افکار، مجردات، یقینیات، حالات، احساسات، دریافت واقعیات، دیدنی‌ها، شنیدنی‌ها، رویدادها، با همان دریافت مفاهیم، نام و نسب، خون، پی، رگ، شیوه، با همان اندازه، شناسایی چهره، قیافه، ارگانیزم اولیه، انباشته‌ها و کوله ‏باری که از عالم ناسوت به عالم ابعاث حمل نمودید، بازگشت خواهیم داد. و بدان ای انسان! ما شما را از ذره‏ ذره‏ های خاک‏ها، از اتم‏های آب‏ها، از درون برگ‏ها، شاخه‌ها، میوه‌ها، اندازه‏ها و لااندازه‏ ها بار دیگر به همان حالت اولیه باز خواهیم گردانید.
پس برهان ما از جان آیة شانزدهم سورة مبارکة مؤمنون گرفته شده، آیه‏ای که مخاطب تمام بشریت هستند، آنجا که حضرت حق فرموده است: «ثمّ إنکم یوم القیامة تبعثون»؛ جملة «تبعثون» جهان را به خیزش، حرکت و تپش وامی ‏دارد. این است که خداوند برای اینکه این مطلب را صددرصد تثبیت‏ گرا معرفی نمایند، در جمله‏ ای از فعل مضارع به حالت حضوری و جمعی آورده است. پس نتیجه می‏گیریم که آیات قرآن نقش اساسی در اثبات معاد دارد و آنچه که برای ما مهم است همین آیات قرآن هستند.


 1. شُبهه آکِل و مَأکول، شبهه‎ای قدیمی در نفی و انکار معاد جسمانی است که بسیاری از متکلّمان درباره آن سخن گفته‎اند. شبهه به صورت خلاصه این‌گونه است: «اگر انسانی معین غذای انسان دیگر شود، اجزای مأکول(خورده شده) در روز معاد در بدن آکل(خورنده) باز می‎گردد یا در بدن مأکول؟ به هر صورت که فرض شود، بدن یکی از آن دو به صورت کامل در روز رستاخیز محشور نخواهد شد.
 2. متکلمان اسلامی از راههای گوناگون به این شبهه پاسخ گفته‌اند. در میان پاسخ‌هایی که داده شده، یکی از همه معروفتر است. در این پاسخ متکلمان یک اصل را مسلم انگاشته، سخن خویش را بر آن استوار ساخته‌اند. آن اصل این است که انسان از دو گونه اجزا ترکیب یافته که عبارت است از ۱. اجزای اصلی؛ ۲. اجزای فرعی و زاید. اجزای اصلی عبارت از چیزهایی است که واقعیت و حقیقت انسان به آن بستگی دارد. این اجزا به حکم این‌که دارای اصالت است، اگر هم احیاناً خوراک انسان دیگر گردد، هرگز جزو بدن او نمی‌گردد یا به صورت اجزای اصلی او در نمی‌آید. اجزای زاید یا غیر اصلی آن‌هایی هستند که حقیقت انسان به آن‌ها بستگی ندارد و همواره تغییر و تحول می‌پذیرد. بدین‌سان اگر شخص انسان غذای شخصی دیگر گردد، آنچه از اجزای ماکول به تدریج جزو بدن آکل می‌شود، جزء اجزای زاید یا غیر اصلی نیست، زیرا چنان‌که گفته شد، اجزای اصلی تغییر و تحول نمی‌پذیرد. در روز رستاخیز آنچه محشور می‌شود، انسانی است که از اجزای اصلی تشکیل یافته است این پاسخ گرچه از سوی بسیاری از متکّلمان پذیرفته شده و در آثار آنان آمده است، لیکن چون بر یک اصل مفروض استواراست، هر گونه تردید در آن اصل می‌تواند این پاسخ را متزلزل سازدو در آن تردید روا دارد.

 منبع: از سلسله‏ مباحث تحقیقی فیلسوف متأله استاد سیدعلی موسوی


نظر کاربران

0
دیدگاه شما