noor ostad
besmelah
کاربرمهمان خوش آمدید عضویت
English

تاثیر امور ذهنی در معالجه بیماران

«بسمه‌تعالی»

«تأثیر امور ذهنی در معالجه بیماران»


با توجه به گفتار پیش ذیل امور ذهنی که از تحقیقات دانشمند معظم استاد سیدعلی موسوی بیان شد یافتیم که نظرات دربارة «ذهن» متفاوت است. ازجملة آن‌ها می‌توان به نظر علامه ابوجعفر1 در شرح شمسیه اشاره کرد که او گوید: «وجود آخر فی الذهن»؛ یا مولوی عبدالحکیم در شرح بر شمسیه که او نیز مدت‌ها کوشید تا شرحی بر شمسیه بنویسد و حاشیه‌هایی که وی بر کتاب شمسیه زده، بسیار مفید است. گوید: «هی قوة ادراکیة». نیز میر شریف گرگانی از حکما و ادبای نیمة دوم قرن هشتم و اوایل قرن نهم هجری در کتاب تعریفات خود گوید: «قوة للنفس تشمل الحواس الظاهرة و الباطنة، معدة لاکتساب العلوم»؛ او ذهن را قوة نفسانی داند که حواس را تحریک می‌کند تا علوم را بیابد.
همچنین، در میان فلاسفه و دانشمندان نظرات متعدد دیگری پیرامون ذهن وجود دارد که در این میان نظر «ابوالبرکات بغدادی» نیز به چشم می‏ خورد که بیان او برای بهبودی بیماران روان به‏ کار می‏ رفته. پیش از هر چیز بدانیم ابوالبرکات کیست؟ او هبةاﷲ بن یعلی‏ بن ملکاء بلدی بغدادی معروف به ابوالبرکات بغدادی طبیب و فیلسوف یهودی قرن پنجم و ششم هجری و ملقب به «اوحدالزمان» بود که در نزد ابوالحسن سعیدبن هبةاﷲ فلسفه و دانش طب را فراگرفت و در آخر عمر مسلمان شد.
و اما نظر او چه بوده؟ او ‌گوید: همان‏ گونه که گاهی خورشید در محاق غبارهای زمین قرار گرفته و پدیدة «کسوف و خسوف» شکل می‏گیرد، گاهی ترس‌ها و واهمه‌ها نفس و خاطرة انسان را نیز در محاق قرار می‌دهد. ابوالبرکات بغدادی از این نظر در درمان «مالیخولیا» استفاده کرده است.
توضیحاً؛ مالیخولیا گونه ای مرض عصبی است که با اختلال قوای عضلانی و دماغی همراه است، مبتلایان به این مرض گاه از خوردن و آشامیدن خودداری می‏کنند به ‏نحوی که به حالت مرگ می‏رسند. برای معالجة این بیماران استراحت کامل و مسافرت به نقاط خوش آب و هوا و جدا بودن از افراد و حوادث لازم است. (ر.ک: لغت‏نامة دهخدا.)
او در معالجة بیماران این‏گونه، بسیار قوی عمل می‏کرد و به‏ همین ‏خاطر شهرت فراوانی در میان مردم به‏ دست آورد. برای نمونه روزی فردی را که به بیماری مالیخولیا دچار شده بود به نزد او آوردند. این فرد در هنگام راه رفتن، توهم وجود یک خمره را بر سرش داشت. این بیمار نه می‌خوابید و نه غذا می‌خورد، اما چون او را به نزد ابوالبرکات بردند، حکیم پس از مدتی که سر را به زیر افکنده بود، چشمانش را باز کرد و اشاره به بیمار کرد و گفت: «این کیست؟» گفتند: «از بزرگان این سامان است.» گفت: «این خمرة روی سرش چیست؟!» یک‌باره بیمار رویش را به اطرافیان کرد و گفت: «دیدید من ماه‌ها است به شما می‌گویم خمره‌ای روی سرم هست، ولی شما سخن مرا قبول نمی‌کردید؟ این حکیم دارد می‌بیند!» ابوالبرکات به او گفت: «برو به خانه‌ات، ده روز خوب غذا بخور و آماده باش، بیا من این خمره را از سرت برمی‌دارم!»
این فرد چون کسی را در مسیر خود نمی‌یافت با کسی سخن نمی‌گفت، اما چون ابوالبرکات را در مسیر خود یافت با او هم‌سخن و امیدوار شد، میل به غذا یافت و پس از ده روز بازگشت. ابوالبرکات با مقدمات قبلی خواست تا کوزة بزرگی را به پشت بام ببرند و زمانی که او دستور داد آن را به زمین بزنند. مرد را نزد ابوالبرکات آوردند. در همین حین به مرد گفت که این کوزه بزرگ است، باید برویم و در حیاط آن را بشکنیم، دست مرد را گرفت و به کنار حیاط آورد، سپس به اشارة ابوالبرکات با آهنی به آن کوزة بزرگ در روی پشت‏ بام کوبیدند و آن را شکستند و قطعه‏ های سفال آن از فرق آن بیمار به روی زمین ریخت، همین‏که این سفال‌ها ریخت مرد نشست و گفت: «راحت شدم!» ابوالبرکات از او پرسید: «چرا این‌گونه هستی؟»
گفت: «دوازده سال هرچه من گفتم بر ضدم نظر دادند و تمام این نظرات مخالفان به‏ صورت کابوسی برایم تجسم داشت. می‌دیدم یک کوزه بر سر دارم؛» ابوالبرکات چنین نظر داد که اضداد درونی‌ او به ‏صورت کوزه برایش مجسم شده بود، اگر این کوزه را نمی‌شکستم، او تا زمانی که زنده بود در این بلا غرق بود. درحقیقت، او با این معالجه یک جهان را آرام کرد.
و اما مثال در زمینة معالجة بیماران این‏گونه فراوان‌ است، چنان‏که محمدبن زکریای رازی منصوربن نوح سامانی را که در خراسان فلج شده بود، در حمام معالجه نمود یا ابن سینا بیماری را که خود را گاو می‏ پنداشت بدین شیوه درمان نمود. درواقع، این بیماری‌ اکثراً از اختلال در نیروی توهم انسان ناشی می‏شود؛ همان محاق ذهن که موجودی را فرا‌می‌گیرد و ریشة آن از امور ذهنی جان می‌گیرد و با امور ذهنی نیز قابل‏ معالجه خواهد بود.
اما اگر کمی عمیق ‏تر بخواهیم از ریشة این اختلالات آگاه شویم باید گفت یکی از تحقیقاتی که در مورد روان‏ شناختی به عمل آمده همین موضوع است که بعضی افراد به‏ دلیل داشتن یک وسواس فکری و عملی بعد از مدتی دچار یک اختلالات روانی و رفتاری می‏شوند. ابتدای آن یک وسواس معمولی است مانند شستشوی مکرر دست یا به قول معروف آب کشیدن یا مرتب قفل در را چک کردن یا اطمینان از اینکه اجاق گاز را خاموش کرده ‏اند یا نه؟ یا افرادی که وسواس زیادی دارند که کارشان را درست انجام بدهند یا افرادی که در چشم‏ ها و رفتارشان یک نوع اضطراب همیشگی مشاهده می‏ شود و... .
حضرت استاد در رسالة عقل و مقامات و منازل انسان پیرامون عواقب نامطلوب اضطراب و وسواس فرمودند: وجود اضطراب و وسواس ایجاد یک از هم پاشیدگی روانی می‏کند. قضیه به همین‏ جا ختم نمی‏ شود حتی فرد پس از مدتی احساس می‏ کند رسالتی را برعهده دارد و باید این رسالت را انجام دهد و حتی در مواردی احساس می‏کند که با پیامبر و ائمة معصومین و آیات قرآن ارتباط دارد. گویند: بروز هر یک از این حالات بستگی به این موضوع دارد که آن فرد در چه اجتماعی زندگی می‏کند لذا آن اختلالات روانی هم رنگ همان اجتماع را به خود می‏گیرد.
و اما منشأ این بیماری روان گاهی اوقات از یک حس حقارت و خودکم‏ بینی آغاز می‏ شود که وقتی بسیار عمیق می‏شود جهت عکس به خود می‏گیرد؛ یعنی احساس بزرگی کردن، احساس اینکه من یک انسان الهی هستم و رسالتی بر عهده دارم و...، گاهی آن فرد بعضی افراد را هم به دور خودش جمع می‏کند و از نظر فکری تفکراتش را به آن‏ها نیز تزریق می‏کند.
همچنین، این اختلال می‏تواند از مقولة ژنتیک و ارث یا اختلال بیولوژیکی و هورمونی نشئت بگیرد و هم به عوامل دیگر نظیر مشکلات عاطفی طولانی‏ مدت بستگی داشته باشد.
حضرت استاد به‏ زیبایی در مبحث مقامات و منازل عرفان از افرادی فرمودند که به ‏دلیل فشار روانی در خانواده و ضعف‏ های عاطفی در درون خیال‏ های باطل و خامی را در سر می ‏پرورانند.
علائم آن؛ حزن های طولانی، حزن سریع (به مجرد پدیدآمدن کوچک‏ترین عامل سریعاً ناراحت می‏ شود.) بی‏ دلیل دچار ناراحتی شدن. زود تحت‏ تأثیر فردی قرار گرفتن و تسلیم شدن در برابر او و... است در حالی‏که اگر کسی از نظر اعصاب و روان منظم باشد و به امور ذهنی خود مسلط باشد تا موضوع دارای یک هیئت عقلایی نباشد، به‏زودی تحت‏ تأثیر آن قرار نمی‏ گیرد و مخاطب خود را فوراً اصل قرار نمی‏ دهد.
 و اما درمان‏ ها بسته به ریشة بیماری فرد متفاوت است. اگر عوامل بیماری جنبة عارضی داشته باشد، مانند عوارض محیطی و شکنجه‏ های روحی و...، با درمان‏های عارضی مانند تغییر شرایط زندگی و هر روشی که تأثیر ذهنی مناسب بر روی مخاطب داشته باشد، معالجه خواهد شد و در سایر موارد بهتر آن است به متخصصین در این زمینه رجوع نمود.

1 . ابوجعفر، قطب الدین محمود یا محمدبن محمد رازی ورامینی بویهی، نسب او به آل بویه می پیوندد. حکیم و فاضلی معروف، و در فقه شاگرد علامة حلی و در معقول تلمیذ قاضی عضد ایجی است و چون مدتی در دمشق بمدرسة ظاهریه در یکی از حجرات تحتانی منزل کرد به قطب تحتانی مشهور است. وفات او به سال 677 ه‌ق  بوده است. (لغت‌نامه دهخدا.)


منبع: برگرفته از رسائل امور ذهنی، عقل و مقامات و منازل انسان حاصل تدریس استاد دکتر سیدعلی موسوی

نظر کاربران

0
دیدگاه شما