noor ostad
besmelah
کاربرمهمان خوش آمدید عضویت
English

سیمای دانش (2)

«بسمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تعالی»

سیمای دانش (2)

در مقاله قبل پیرامون این موضوع سخن گفته شد که علم نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند جواب علم را بدهد و آنچه محققان در طول تاریخ بیان نموده‌اند فرضی است نه واقعی. هر پاسخی که به یک پرسش داده شود در بطن و متن خود پرسش دیگری را به همراه دارد؛ حتی اینشتین، ارشمیدس، ادینگتون و راسل پیرامون اصولی که تحقیق نمودند نتوانستند به تئولوژی  یعنی حکمت و غایت حقیقی موضوع برسند.
چراکه علم نمی‌داند منشأ جهان چیست و سرانجام آن به کجا می‌رود...!! گو اینکه در علوم نظریات مختلفی مطرح شده ازجمله نظریة جهان گستر یا پوزیتیویست ها در فیزیک که حجم ماده را در آغاز فشرده می داند که ناگهان منفجر شده و از این انفجار کهکشان بروز کرده و از آن خورشیدها و زمین پیدا شدند؛ در برابر، فلاسفة الهی انفجار بی‌شعور را رد نموده و به قدرت و مشیت حق قائل اند؛ اما اتم ها از کجایند؟ چگونه به هم می‌خورند؟ چرا اتم‌ها به هم می خورند که ایجاد ترکیب شود؟ همه مانده‌اند! چرا بعضی هسته‌های اتم ها که در کنار هم اند از هم فرار می‌کنند و آن‌هایی که در بُعدند نزدیک می شوند؟ و حتی در اینکه جهان از نیروی حیات مالامال است و «اصل حیات یا پروتوپلاسم چیست و از کجا و چگونه است؟» به سویش توان نفوذ علمی پیدا نکرده اند؛ لذا علم نمی‌تواند پاسخگوی بسیاری از سؤالات باشد اما همانگونه که بیان شد عرفان به دلیل اتصال به خزانة اللهی غایت حقیقت را به روشنی می‌یابد.
اما در جواب این سؤال که «چه کسی لیاقت برای عرفان دارد؟» باید گفت:  می‌توانند طالب این گنج لآلی و دُرج معانی باشند که دارای عقیده‌ای محکم، استعدادی نورانی، اشتیاقی کافی، ذوقی تام و سعیای تمام در جهان حکمت و فلسفه و عرفان غوطه ور باشند. حدسی صائب، فکری ثاقب، در تحصیل پایدار و در معرفت به قلة قاف حقائق پیش روند. اگر این نیروها در آن‌ها باشد به قلة قاف عرفان قدم می‌نهند؛ اما علم حکمت و عرفان به ظاهربینان و کوتاه فکران و بی‌دینان و پست فطرتان روا نباشد که اگر هم نااهلان به اشتباه به سوی آن بروند، آن علوم معظم را قی خواهند نمود. پس ای انسان، روضة القدس را دریاب! باید انسان این گونه باشد که از باغ قدس عالم ملکوت که باد خوشی می وزد و بوی معشوق را به دل‌های مرده تحفه می بخشد، لحظه به لحظه به قلة اوج عرفان پر کشد و بداند که اگر درون او شایستة این معظم نباشد، جز مزاحمت و غرور علمی بهره ای نخواهد برد. هدف از «غرور علمی» آن است که او علم خود را که قطره‌ای است از دریای حقیقت و پرتوی است از خورشید حقیقت تمام علم بداند.
مانند همان قضیة شیخ انصاری(اعلی ا... مقامه) از فقهای بزرگ شیعه که از میان شاگردان عالی ایشان شاگردی بود که بندة خدا می دید هرچه استاد درس می دهد در کنار درس استاد خوابش می برد اصلاً نمی توانست درس استاد را بفهمد!
این حالت تا مدت ها با او همراه بود به همین خاطر با خود گفت: بروم با حضرت علی(ع) کمی صحبت کنم و بگویم آقا، اینکه نشد ما از ده بلند شدیم آمدیم این همه سال چیزی گیرمان نمی آید!
او رفت کنار مضجع حضرت علی(ع)، مقداری ناله کرد و اشک ریخت و گفت: یا علی، یک عنایتی کن، چیزی به من بده! آخر من ده دوازده سال است که از روستای خود هجرت کرده و به نجف آمدم، اما چیزی از علم سرم نمی شود. این از کرم شما به دور است. در این ارتباط با مقام عظمای ولایت بود که دید اشراقی شد صدایی برآمد و فرمود: بگو «ب»؛ «ب» بسم ا... را به او القا کردند. او حرکت کرد و آمد به حلقة درس  شیخ نشست دید امروز یک اشراقی در درونش وجود دارد که تاکنون نداشته. هر جمله ای که شیخ در درسش می فرمود باکمال تعجب می دید که عالی می فهمد؛ لذا شروع کرد به جست وخیزکردن علمی و مرتب بر شیخ اشکال علمی وارد می کرد. شیخ کمی او را نگاه کردند، او از این نگاههای معنادار شیخ چیزی متوجه نشد. این شد که شیخ انصاری خواستند او را آرام کنند، فرمودند: «آشیخ جان، آرام باش!»؛ اما دیدند که او همچنان مشغول ردوایراد کردن مطالب درسی شیخ است. درس که تمام شد شیخ رو به ایشان کردند و فرمودند: «می دانم تو یک چیزت شده ولی آرام به تو بگویم که آن «ب»ای که به تو القا کردند به من هفت مرتبه هم بسم ا... آن را درس دادند، هم حمدش را و هم «قل هو ا...» آن را؛ لذا دیگر دوباره پرحرفی نکن.
این است که انسان باید تا وقتی از سرچشمة علمی آب می‌جوشد، خاضعانه کنار آن چشمه زانو بزند. گاهی کامش را باز از آن آب لمعه لمعه بچشد و گاهی لب هایش را غنچه کند و اندکی از آن بچشد؛ یعنی جدای از آن سرچشمة علمی نشود که همان جداشدن عین نکبت او هست.
این را هم باید بدانند! ما قطره‌ای از دریای بی کران حکمت را بر دل ها فشاندیم دیگر خود دانید!

منبع : جلد ششم اسفار
از سلسله مباحث تحقیقی فیلسوف متأله استاد سید علی موسوی

نظر کاربران

0
دیدگاه شما