noor ostad
besmelah
کاربرمهمان خوش آمدید عضویت
English

تولد ثانی، پس از نقد و تحقیق

«بسمه‌تعالی»

تولد ثانی، پس از نقد و تحقیق

حق آن است که پس از مدت ها سکوت در غوغای جلواتش، سر تسلیم و خضوع در آستانش فرود آوریم که بار دگر اشراقی از نگاه "استاد" موجب انکشاف باب های علم می گردد.
آنچه می نگاریم بخشی از تدریس و تحقیقات دانشمند معظم، فیلسوف متأله حضرت استاد موسوی در ذیل تدریس "کفایه الاصول" شیخ محمد کاظم خراسانی (اعلی ا... مقامه) و پس از رد و ایرادهای اصولی است؛
این تحقیق هم سیری در وادی مکتشفین و محققین علوم پایه دارد، هم وزشی در بوستان فلسفه، و از همه مهمتر تابشی بر تمامی مباحث اصولیون؛ آن گاه که پیرامون "حجیت خبر واحد" نقد دارند، آنگاه که از "حجیت ظن و قطع" سخن گویند، در احکام "شبهات اصولی و موضوعی"، و در امور شرعیه، در رد و ایرادهای صحیحی ها و اعمی ها که بعضی گویند: «انجام صلاه صحیح اش رفع تکلیف می کند»، بعضی گویند: «اعم از صحیح و غیر صحیح»؟ ...
به راستی آن همه پرداختن به ردها و ایرادها از نظر تحقیق چگونه است؟
آیا معنی علوم یا امور شرعیه با نقادی روشن می شود؟ یا بدون نقادی زیباتر است؟
به عبارت دیگر در مباحث مذهبی و دینی، در مباحث توحیدی، در مباحث فلسفی حکمی، یا حتی در مباحث حقوقی، نقد و رد و ایراد گردد بهتر است؟ یا با یک اصل سخن گفته شود و هیچ کس جرأت نکند دست به ترکیب آن بزند؟
مهمترین شیوه فلاسفه و حکما در تثبیت نظرها و تبیین حقائق "تحقیق در نظرات مختلف" و "نقادی" است تا به واقعیت برسند!
چنانی که محمد بن زکریای رازی در کتاب "شکوک" خود که حاوی آخرین نظراتش است، این گونه گوید: «بسیاری مرا به باد ملامت گرفته اند که: چرا بر نوشته های جالینوس که از تو برتر و بالاتر است به نقادی رفتی؟!»
ولی پاسخ من این است: «من جالینوس را تعظیمش می کنم، تکریمش می کنم من به علم عالی جالینوس عارفم و اعتراف به بزرگی و منزلت او دارم، اما به دفاع از علم هم می پردازم».
سپس گوید: «اهمیت نقد و تحقیق به حدی است که: یک  "فیلسوف" از شاگردان و دانشجویان خود تسلیم بودن را در یک سوی مطلب علمی انتظار ندارد، بلکه انتظار تحقیق دارد». لذاست من بر جالینوس خرده علمی می گیرم، و جواب عالی او را می دهم تا به دانشجویانم شیوه نقادی آموزم!»
سپس ادامه می دهد: «من ملامت کنندگان را فیلسوف نمی شمارم زیرا آنان سنت تحقیق فیلسوفان را به پشت انداخته و شیوه تکرار و تقلید علمی را پذیرفته اند که در علم تقلید اصل نیست بلکه تحقیق اصل است!» (البته در دین و احکام مذهب تقلید به عنوان یک اصل است مگر این که فرد خود مجتهد باشد)
چنانی که ارسطو نیز گوید: حق و افلاطون هر دو در نزد ما عزیزند، ولی چون اختلاف نمایند، حق عزیزتر است.
ابن رضوان نیز از محققان بزرگ از بیان فرفریوس نقل می کند: پذیرش اندیشه های نادرست برای ما گران و سخت تر از کشتن پدر است!!
لذاست بسیاری بزرگان گفته اند: هر انسان باید نقش نقادی را با حیات و نشاط حفظ نماید.

برای روشن تر شدن مطلب، مثالی می زنیم:  
به عنوان مثال چون در پی حقیقت موضوع "اخلاق و کرامت نفس" باشیم، طی تحقیقی در دیدگاه مکاتیب مختلف می یابیم:
1- اخلاق از دیدگاه سقراط جنبه عقلانی دارد.
2- از دیدگاه بودا زجر و فنا و نیستی و گم کردن شخصیت خودی است ولی تأثیر معنوی در او نیست.
3- نظر عارف مسلکانی چون ابراهیم ادهم و جنید آن است که اخلاق در خضوع و درویشی جسم و چشم است،
4- از نظرکلبی ها: اخلاق "بی نیازی" است.
5- از نظرمانوی ها "رهایی از رنج" است،
6- از نظراپیکوریان: اخلاق "ضد لذت گرایی" است،
7- در برابر، اخلاق علمی و عرفانی از دیدگاه حضرت ملاصدرا: "رها نمودن خودپرستی" است.


سپس به نقد آراء مختلف پرداخته می شود که: آری، آئین ما بر خلاف اخلاق سقراطی است که جنبه عقلانی دارد، رنگ فلسفه دارد ولی خشک و جامد و ساکن به قالب علمی در آمده و از هرگونه تحریک و تشویق خالی است.
اما چون به خاتم الرسل حضرت محمد مصطفی (ص) می رسد، می فرماید: «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»! پی رمز این سخن می رویم!
البته اگر می پرسید: «آیا همه از نقادی به واقع می رسند؟»
این خود پرسشی است که آسوده شبی خواهد و خوش مهتابی!

نتیجه:
هر چند باید گفت نقادی و تحقیق بی غرض در علم برای یافتن واقعیت ها، انسان را به حقیقت رهنمون می شود اما همین انسان چون به مقام عرفان رسد، و حق را عریان بیند، دیگر نباید تأمل کند نباید تردید کند، نباید با نگاه به این سوی و آن سوی، و نقادی های بی مورد، با حق بیگانه شود!
آری، صاحبان علم چون هنوز به واقع نرسیده اند، در پی نقادی اند و محتاط، اما کسی که عارف شد و به یقین رسید، کسی که یار را یافت، جایی برای تأمل نیست، با جان باید برود!!
این است که دانشمند معظم، فیلسوف متأله حضرت استاد موسوی قائل بر این اصل اند که:
هر انسان پس از طی دوران علمی و نقادی و تحقیق باید از یک امداد غیبی بهره گیرد، به عبارتی دگر باید تولد ثانی داشته باشد نه انباشته علم! یعنی پس از طی دوران تحقیق علمی به سیر عرفانی رود، در صلابت نظر و عدم احتیاط چون کوهی از نور، و در لطافت و بارور شدن به لؤلؤ و مرجان های علمی و عرفانی با اتصال به مقام ولایت و عصمت چون دریایی از نور می گردد و حق در برابر او عریان! آن جاست که نقادی را (با تمام اهمیت خود) از آن طفلان ابجد خوان داند!!!

منبع: کفایه الاصول-جلد نهم اسفار، رساله معاد، بارقه (17) - جلد هشتم اسفار، مبحث نفس، بارقه (4)
 از سلسله مباحث تحقیقی فیلسوف متاله استاد سید علی موسوی

نظر کاربران

0
دیدگاه شما