توضیح در معاد روحانی و جسمانی ذیل آیات قرآن کریم
در جلسات گذشته تحقیقی در ذیل آیة 26 سورة مبارکة الرحمن «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فان» داشتیم و گفتیم هدف از لغت «فان» نابود شدن چهرهها نیست بلکه هدف تبدیل چهرههاست و اگر همة موجودات پس از مرگ فانی و نابود شوند، خلقتشان عبث و بیهوده میشود، بههمین دلیل است که باید معاد وجود داشته باشد.
از صفات حضرت حق مبدیء (ایجادکننده) و معید (دوباره برگرداننده) است و همانطور که در جلسة گذشته گفتیم علمای امامیه قائل بر معاد جسمانی و روحانی هستند و نظرشان برای ما سند است.
اما سؤالی که مطرح میشود این است که جسمی که تکتک ذراتش متلاشی شده و طوفانها آن ذرات را پراکنده نموده و با خود به جاهای دیگری بردهاند چگونه در روز قیامت باز میگردد؟
باید دانست انبیای الهی با وجود یقین قلبیای که داشتند در لحظاتی خاص درخواست میکردند که شیوه و مکانیزم بازگشت ذرات بدن را ببینند تا درونشان جلوة روحانیت پیدا کند.
برای مثال آیة 259 از سورة مبارکة بقره بیانگر قضیة عزیر نبی است که او با مرکبش بهسوی بیتالمقدس در حرکت بود، در مسیر سفر به دهکدهای خراب و ویران میرسد و درلحظه در درون خود اینگونه بیان میکند: «قالَ أَنَّى یُحْیی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها» خداوند چگونه این مردگان را بار دیگر زنده خواهد کرد؟ خداوند برای اینکه به عزیر نبی نشان دهد که چگونه جسم را بعد از تلاشی برمیگرداند او را صد سال میمیراند و سپس زنده میکند. او وقتی چشمهایش را باز میکند درمییابد که ذرات مرکبش که تجزیه شده بود دوباره جمع شده، تشکیل استخوان میدهند و سپس رویش گوشت بر استخوانها شده و روح بر آنها دمیده میشود و درنهایت مرکبش برمیخیزد. همچنین، او دریافت که پس از صد سال غذا و میوهای که همراه خود داشت هنوز هم تازه و سالم باقی ماندهاند.
در توضیح این مطلب باید گفت: پاستور که دانشمندی ضعیف و بندة خدا بود از نظر علمی توانست محیطی را بسازد که حرارت و نور در آن اثرگذار نباشد و آبگوشتی در این محیط درست کرد که سالیان سال فاسد نشد و هنوز پس از چند صد سال آن را در موزه نگهداری میکنند؛ حال، آیا خدای با این عظمت نمیتواند ذرات بدن را پس از تجزیه بازگرداند؟
خداوند در آیة بعد قضیة درخواست ابراهیم نبی را یادآور میشود؛ آنگاه که حضرت ابراهیم هم درخواست مشابهی از حضرت حق مینماید: «رَبِّ أَرِنی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتى»، خدایا، به من بنمایان که چگونه مردهها را زنده خواهی نمود؟ حضرت حق به ابراهیم پاسخ میدهد که چهار پرنده را بگیر، سر آنها را ببُر، بدنهای آنها را با هم مخلوط کن و بر روی چهار قلة کوه بگذار و خودت در وسط آن قرار بگیر سپس یکییکی پرندگان را بهنام صدا کن تا بهسوی تو بیایند. آن چهار پرنده عبارت بودند از: کبوتر، خروس، زاغ و طاووس. حضرت ابراهیم طبق دستور خداوند سر آنها را برید و در هاونگ کوبید و چهار گوشت مخلوط شده را بر سر چهار قلة کوه گذاشت. و تکتک آنها را صدا کرد. اول از طاووس شروع کرد، فرمود: «یا طاووس» یکباره دید ذرهذرههای گوشت طاووس جمع شدند و شکل طاووس درست شد، بعد از آن زاغ، خروس و درنهایت کبوتر هرکدام ذرهذرههای آن از بالای هر کوه جدا شدند و هیئتشان درست شد و شروع به حرکت کردند. هدف از بیان این موضوعات اثبات معاد جسمانی است.
از دیگر مثالهای اثبات معاد جسمانی «قضیة یاران غار» است که حضرت حق در آیات هفتم و هشتم سورة مبارکة کهف بدان اشاره نموده است. آنجا که رویداد مکث، تأمل و ماندن اصحاب کهف را در هیئت خوابشدگان ترسیم میکرد. به این صورت که آنها در ابتدا مدتی در خواب بودند پس از آن مدت، حضرت حق چهرة آن خوابیدهها را اقباض روح نمود و پس از ۳۰۹ سال مجدداً روحشان به بدنشان بازگشت و فهمیدند که در خواب بودند. درواقع، این اتفاق برای آنها رخ داد تا بفهمند که «إِنَ وَعْدَ اللَّهِ حَق»، تا وعدة خداوند را که همان معاد جسمانی است دریابند و بدانند که «وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها»، آن ساعت معاد خواهد آمد و شکی در آن نخواهد بود.
پس همانگونه که گفتیم، مثالهایی که در این زمینه در قرآن کریم آمده بیانگر اثبات معاد جسمانی و روحانی است.
اما سؤالی که امکان دارد در مورد معاد و قیامت برای ما و شما بهوجود بیاید این است که چگونه ممکن است در روز قیامت مکانی را فراهم کنند که همة مردگان در آنجا زنده شوند و مزاحم هم نباشند؟
پاسخ اولی که میتوانیم به این سؤال بدهیم این است که چنانکه در ذهن انسان همة صور جمع میشوند و وضع صاحب خود را به هم نمیزنند در قیامت هم وضع به همانگونه است.
اما پاسخ دیگر این است قیامت جزو اسرار اله است و تا کسی به آنجا نرود بهحقیقت آن راه نخواهد یافت. عموم مردم آنگاه که ولادت دومشان آغاز گردد، (هدف زمانی است که سر از قبر در بیاورند.) معاد را میفهمند چنانکه حضرت مسیح نیز میفرماید: «لن یلج ملکوت السماوات من لم یولد مرتین» (شرح أصول الکافی (صدرا)، ج1، ص361.) «انسان تا ولادت دومش پیش نیاید، معنی معاد را نمیفهمد.»؛ اما این مطلب استثنایی هم دارد و آن عرفای کامل هستند؛ یعنی بزرگوارانی که سیری در ولادت دوم داشتند آنگاه که موت ارادی برایشان حاصل میشود، در همین دنیا هم میتوانند معاد را بیابند. اگر بخواهیم به نمونهای از عرفای کامل مثال بزنیم، باید اشاره کنیم به شخصیتهایی نظیر: 1. ملااسماعیل واحدالعین (استاد حاج ملاهادی سبزواری(اعلیا...مقامه)) 2. میرزا علی آقای قاضی(اعلیا...مقامه) 3. میرداماد(اعلیا...مقامه) که اینها همان عارفین کاملاند.
در توضیح این مطلب باید گفت بسیاری از علما قائل بر این هستند که برای انسان دو چشم است: 1. چشم حس که عالم شهود و اندازهها را میبیند. 2. چشم باطن که عالم غیب را میبیند و آنهم مربوط به عرفای کامل است؛ اما باقی انسانها در همان لحظهای که میمیرند اسرار خلقت، که تا پیش از این برایشان سر به مُهر بود، برایشان باز میشود. درواقع، محمولاتی که عبارتند از: درس، کمال، عبادت و معنویت همة اینها را که با خود حمل کرده برایش بهصورت نور تجسم پیدا میکند، اما اگر خدای نکرده جنایت، تقلب، دروغ، کینه و فریب و امثال اینها را حمل کند بهصورت عذاب و تاریکی برای او تجسم مییابد و این عذابها از عمل خود اوست نه اینکه خداوند کسی را عذاب دهد؛ نه، حضرت حق عین فیض است و عین فیض محال است که از او شر خارج گردد.
بنابراین آنچه ما در بررسی آیة 26ام از سورة مبارکة «الرحمن» از لابهلای تحقیقات حضرت استاد موسوی دریافتیم این است که «هیچ چیز در عالم فانی و نابود نمیشود و هرچه هستند در عالم باقیاند، منتها در چهرههای مختلف» و نکتة دیگر اینکه؛ «بازگشت ما در روز معاد هم جسمانی و هم روحانی است».
«لاحول ولا قوة الا با... العلی العظیم»