noor ostad
besmelah
کاربرمهمان خوش آمدید عضویت
English

منشا سوالات انسان از کجاست ؟

بسمه تعالی
سخنرانی جلسه اول پیرامون منشأ سؤال
بسم ا... الرحمن الرحیم.

عم یتسائلون عن النبا العظیم الذی هم فیه مختلفون.

(سورة نبأ، آیات اول، دوم و سوم)

ای احمد ما، از تو می پرسند از یک خبر بزرگ که در آن به اختلاف افتاده اند.
بحث ما در این سه جلسه پیرامون دو لغت «یتسائلون» و «مختلفون» هست و تا جایی که توان داریم از سلسله تحقیقات استاد موسوی در مباحث واجب الوجود، اراده، تناسخ، اعیان الشیعه، حمد، نبا و لقمان مطالبی را خدمتتان ارائه می کنیم.
باید گفت درطول شبانه روز انسان با سؤالات بسیاری مواجه می شود.اگر مادر هستیم بارها و بارها فرزندمان بسته به اینکه در چه سنی قرار دارد سؤالات متفاوتی از ما می پرسد یا اگر معلم هستیم شاگردانمان سؤال از ما می پرسند.انسان وارد یک سیر علمی می شود پس از ورود سؤالات زیادی در درونش ایجاد می شود آیا اصلاً باید انتظار داشته باشیم تا تمامی سؤالاتمان پاسخ داده شود؟ باید در برابر هر سؤالی که قرار گرفتیم در مقام پاسخ برآییم؟ یا در چه مواردی انسان باید موضوع را تعبدی قبول کند و سؤالی پیرامون آن مطرح نکند؟ شیوه امامان و بزرگان دین و مذهب ما در این باره چیست؟
«قال رسول الله العلم خزائن و مفاتیحه السؤال فاسالوا رحمکم الله» دانش گنجینه ای است که در آن بسته است آن را باید با پرسش باز نمود.
اما می خواهیم بدانیم ریشه سؤال از کجاست؟ آیا از عقل انسان است از نفس انسان است از میل اوست یا از ارگانیزم تن است؟ و به طور کلی ببینیم آیا سؤال با درون افراد ارتباط دارد؟
مردم زمان رسول الله(ص) که به خدمت ایشان می آمدند سؤالی را مطرح می کردند گاهی موضوعاتی را نمی دانستند و سؤالات خودشان را از پیامبر می پرسیدند حضرت در نهایت مهر به آن ها پاسخ می دادند. در زمان امام معصوم هم همین گونه بوده. یعنی همه امامان ما زمانی را برای مباحثه و رفع اشکال از دین انتخاب می کردند تا هرکس اشکال یا سؤالی داشت آن را مطرح کند.در منابع آمده که بسیاری از امامان معصوم ما ایامی را در طول سال اختصاص می دادند برای برگزاری کنگره مذهبی در مدینةالرسول یا در خانه خدا تا شبهات وارده در مذهب را پاسخ بدهند.
پس یافتیم سؤال های باهدف و باانگیزه از لب انسان در می آید ولی منشأ آن از پی و رگ و مغز و همه هستی انسان است.با این مقدمه می توان گفت هرچه در درون انسان است به صورت سؤال درمی آید.اگر یک انسان درونش پر از کینه و عداوت باشد تمام سؤال های او کینه برانگیز است و اگر یک انسان درونش پر از مهر و عشق و صفا باشد سؤال های او هم پر از مهر و صفایند.
استاد می فرمایند: برای پاسخ به این سؤال من حدود30 نظر را مطالعه کردم و این مطلب را از درون آن ها استخراج کردم. یکی از مواردی که جسمانی است و روحانی بروز می کند سؤال است.تعداد 33 تیریلیون سلول از کف پا تا جمجمه در تن انسان وجود دارد که هر سلول وظیفه خاصی به عهده دارد.در بین این 33 تریلیون سلول، تعدادی سلول وجود دارندکه مسئول سؤال هستند.این ها شب و روز و به طور گروهی کار می کنند و در انتها کارشان را به یک فرمانده ارائه می دهند.نام آن فرمانده، نفس ناطقه قدسی است.به او می گویند آیا این سؤال ها را ارائه بدهیم؟ نفس ناطقه قدسی هم بعضی را می گوید ارائه بدهید و بعضی را می گوید ارائه ندهید تا فرمان صادر کرد ارائه بدهید نام این «سؤال»است. اما گاهی سؤالاتی مطرح می شود که بیشتر رنگ شبهه دارد در این صورت نسبت به این سؤالات چه برخوردی باید داشت؟ تصور کنید یک جوان از محیط خانواده جدا می شود و قدم به اجتماع می گذارد با انبوهی از این گونه سؤالات روبرو می شود.ببینیم اگر این شبهه توسط فردی که درونی پر وسوسه مطرح بشود چه تأثیری بر مخاطب دارد و اگر توسط یک عالم و حکیم مطرح شود چه اثری دارد؟
این در آن زمان بود اما امروزه هم به انواع مختلف می بینیم عده ای در تلاش هستند که مبانی توحیدی، اخلاقی، و مذهب جوانان ما را سست کنند (گاهی اوقات بعضی از ما مروج این شیوه ها هستیم یعنی بدون اینکه این شبهه یا سؤال را تحلیل و بررسی کنیم آن را به دیگران انتقال می دهیم و باید دقت داشته باشیم که مروج یک امر باطل نباشیم.)ما باید آگاه باشیم هرگاه کسی سؤال یا شبهه ای را مطرح کرد فورا آن را به دیگران منتقل نکنیم چون ممکن است درون این فرد پروسوسه و پرکینه باشد.سؤال این بود:اگر شبهه توسط یک فردی که درونی پروسوسه داشته باشد مطرح بشود چه تأثیری بر مخاطب دارد و اگر توسط یک عالم و حکیم مطرح بشود چه اثری دارد؟
استاد در مورد سوفسطاییان در رساله اراده تحقیق زیبایی دارند که بعضی شخصیت شان شکاک بود می خواستند ریشه همه حقائق را بکوبند اینها سینه های پروسوسه داشتند که با این شک و وسوسه ها هم برای خودشان تاریکی می آوردند هم برای اطرافیانشان.فردی به نام «آلیبیارس»بوده که آزادانه قانون اخلاقی نیکان را به باد نقد می گرفت و می گفت چرا ما باید به اصول اخلاقی پایبند باشیم؟ هرکس قدرتش بیشتر باشد اصل است.معتقدبودن به اصول انسان را محدود می کند و ما هیچ محدودیتی را در سیر زندگی نمی پذیریم.ما آزادیم... مثلاً وقتی می گفتند فلان صفت زشت است.این ها می گفتند چرا زشت است؟ یا وقتی می گفتند پایداری به عفت و عصمت برای زن اصل است می گفت چرا زن باید پایبند به عفت و عصمت باشد؟ چرا این قید را برای زن گذاشته اند.با این تفکر خودش موجب شد بسیاری از مردان و زنان آن شهر پایه های اعتقادی شان سست شود و یک بی بندوباری در آن شهر ایجاد شد و گروهی نادان هم این وسوسه ها را به نام روشنفکری در بین مردم رواج دادند. فخر رازی یکی از برجسته ترین افرادی بوده که باب های علمی و فلسفه را موردنقد قرار می داد و سؤالات مختلفی را مطرح می کرد.او معروف به قهرمان تشکیک است.تشکیک یعنی با سؤالاتی که مطرح می کرد دیگران را به شک می انداخت.او حتی اصولی که همه حکما بر آن معتقد بودند را زیر سؤال می برد. نکته اینجاست که فخر رازی پس از این که دیدگاه و نظرات حکمای پیشیین را مطالعه می کرد و بر نظراتشان خرده وارد می کرد در مقام پاسخ دادن صحیح به اشکالات نیز برمی آمد نه اینکه فقط یک سؤالی را مطرح بکند و مخاطب را در شک و شبهه رها کند. در پایان این نکته را در نظر داشته باشیم که وقتی کسی سؤالی را مطرح می کند ببینید آیا یک عالم و حکیم است و می خواهد شما را تحریک علمی و کمالی بکند یا یک جاهل است و می خواهد کمالی را از شما بگیرد.
ادامه دارد...