noor ostad
besmelah
کاربرمهمان خوش آمدید عضویت
English

نحوه برخورد با سوالات و شبهات روز اجتماع (1)

بسمه تعالی

جلسه دوم

بسم ا... الرحمن الرحیم عم یتسائلون عن النبا العظیم الذی هم فیه یختلفون

ای احمد ما از تو می پرسند از یک خبر بزرگ که در آن به اختلاف افتاده اند

در این جلسه می خواهیم ببینیم آیا پرسش ها از جهل انسان به موضوع است ؟ یا اینکه ممکن است از علم و آگاهی سوالی را بپرسد یا گاهی به دلیل وسوسه ای که در درونش وجود دارد پرسشی را مطرح می کند؟   ما و شما دربرابر سوالات و شبهات چه برخوردی داشته باشیم؟ آیا سکوت کنیم و خودمون رو کنار بکشیم یا پاسخ بدهیم؟ و اگر پاسخ می دهیم با چه شیوه ای باشه که مخاطب در درجه اول موضع گیری نکنه و در مرحل بعد قانع بشه شیوه امامان و بزرگان دین و مذهب ما در این باره چی هست؟ 

ببینیم در چه صورت برای انسان سوال ایجاد می شود؟ 

یک حالت این است که موضوع کلی برای فرد مجهول است (ابهام) .حالت دیگر آن است که پیرامون موضوع به معنی راه یافته اما یک موضوع جزئی برای او نامفهوم است و برای روشن شدن موضوع سوالات خود را می پرسد (اشکال). 

بین دو موضوع اشکال و ابهام تفاوت بسیاری وجود دارد. بعنوان مثال انسان در پی یک گل هست به باغی وارد می شود که در آن تعدادی گل وجود دارد. او برای اینکه گل مطلوب خود را بیابد از افرادی که در آنجا هستند سوالاتی می پرسد تا بسوی گل مطلوبش هدایت شود. این مصداقی برای اشکال است. اما در ابهام اصلا نمی داند باغ کجاست و گل چیست و ندانسته سوال می پرسد. اما به راستی کدام سوال انسان را به مطلوب واقعی هدایت می کند؟ 

استاد میفرمایند: بسیاری از سوالات و خرده هایی که در مسائل مذهبی و دینی مطرح می شود در دایره ابهام است نه اشکال. یعنی فرد اصلا وارد به هیچکدام از مبانی اصول دین نیست از دور فقط الفاظ پراکنده ای شنیده بعد با سوالات خودش آن وادی را زیر سوال می برد. چرا حضرت اله ممکن را بوجود آورد؟ استاد می فرمایند اول اول آیا ما حق داریم بگوییم چرا ممکن پیدا شد؟ چرا گفتن به کسی نشانه این است که تو مخاطبت را قبول نداری و ایمان به مخاطبت نداری اگر ایمان داشتی آنقدر تسلیم امر او بودی حتی از تسلیم هم فراتر آنقدر غرق در او بودی که اصلا فکر چرا هم نمی کردی. پس در درجه اول تو مخاطب را قبول نداری یعنی خودت را برتر از مخاطب می دانی.

استاد در ذیل تدریساتشان درکفایه الاصول ملامحمد کاظم آخوند خراسانی نظر ایشون را بررسی می فرمایند که آیا حق داریم در برابر هر فرمان و دستوری که قرار گرفتیم به دنبال دلیل و برهان برای او باشیم؟ مرحوم آخوند پاسخ می دهند که آنچه نص قران یا نص بیان معصوم باشد را باید بدون چون و چرا قبول کرد و به آن عمل نمود یعنی وقتی نص قران کریم یا بیان امام معصوم فرمانی را صادر می کند دیگر نمی توان چرا گفت.گاهی اوقات می بینیم بعضی افراد می گویند مثلا چرا نماز صبح دو رکعت است و نماز ظهر چهار رکعت؟ چرا گفتن به حکیم مطلق خطاست و از نظر ما قابل قبول نیست. ما حق چرا گفتن نداریم. فقط می توانیم تأمل کنیم. 

استاد نکته ای را وقتی چرایی در درونم حاصل شد من غیر مستقیم فرمودند: سالک مسیر حق وقتی در مسیر است نباید فلسفه همه افعال حکیم را بداند که اگر بداند هنری نکرده که در مسیر مانده. مثل همون بیماری که می داند اگر دارو نخورد زمین گیر می شود. پس اگر دارو را بخورد هنری نکرده است. پس سالک نباید دلیل سخن استاد را بداند اگر بداند سیرش باطل می شود والا نه منزل تسلیم را می یابد و نه منزل توکل را.. 

اما ما در جامعه ای زندگی می کنیم که طرح سوالات و شبهات در همه زمینه ها و از جمله امور مذهب و دینی زیاد است. شبهاتی که در گذشته بوده و الان رنگ و بوی امروزی به خودش گرفته و خیلی ساده و راحت در دسترس همه قرار می گیره. نحوه برخورد با اینگونه سوال ها خیلی مهم است. چراکه اگر سکوت کنیم ممکنه که مهر تاییدی باشه بر اون نظر و یا اگه پاسخ بدیم اما از روی تعصب بجای اینکه به سوی حق جذب بشه حالت دافعه به خودش بگیره . ما و شما در این موضوع شاید ضعیف عمل کردیم و اون علمی که کسب کردیم و مسیر حقی را که پیدا کردیم یا انتقال ندادیم و یا  گاهی خواستیم حقایق آن را انتقال بدیم از روی تعصب بوده نتیجه این می شه که حتی نزدیکترین افراد به خودمان رو هم نتونستیم با این حقایق آشنایشان کنیم.    ببینیم بزرگان دین مون چه برخوردی داشتند.

ما اگر زندگی بسیاری از بزرگان مذهب و دین مان رو مطالعه کنیم می بینیم در دورانی زندگی می کردند که دیدگاه ها و گروه های مختلف سعی می کردند با شبهات شون مذهب تشیع را زیر سوال می بردند و با بیان این شبهات ضربه به مذهب امامیه می زدند. آنها چه عکس العملی داشتند؟ آیا سکوت می کردند؟ مسلما خیر. در تاریخ نوشته شده بسیاری از بزرگان دینی ما خودشون رو مسلح به علوم روز زمان کردند در مجامع علمی آن ها شرکت  میکردند و با زبان خودشون با آنها به بحث و مناظره بپردازند. 

تبلور این موضوع در دوران امام صادق بود. در این دوران افکار و عقاید مختلفی بروز کرده بودند و بارزترین آنها اشاعره معتزله خوارج و شیعه بودند. افرادی هم بودند که جزو مادی گراها به شما می رفتند و خدا را قبول نداشتند، علاوه بر همه این مکاتیب و گروه ها در آن زمان یک تعصب خرافی رواج پیدا کرده بود و هرچه حضرت می فرمود دربرابر چند نفر از آنهایی که ادعای دین و اسلام داشتند ادعای عمل به سنت رسول ا. داشتند به قیل و قال می پرداختند

اما ببینیم امام صادق(ع) چگونه به شبهات روز پاسخ دادند و  با مخالفین دین اسلام رفتار نمودند؟

نقل  شده است که در مصر فردى زندیق مى‏زیست که سخنانى از حضرت صادق علیه السّلام به او رسیده بود، روزى به مدینه آمد تا با آن حضرت مباحثه کند؛ حضرت را نیافت، گفتند به مکّه رفته، آنجا آمد، به آن حضرت نزدیک شده و سلام کرد، امام فرمود: وقتى از طواف فارغ شدیم نزد ما بیا. زندیق پس از پایان طواف امام علیه السّلام آمده و در مقابل آن حضرت نشست .امام بدو فرمود: قبول دارى که زمین زیر و زبرى دارد؟ گفت: آرى.

فرمود: زیر زمین رفته‏اى؟ گفت: نه، فرمود: پس چه میدانى که زیر زمین چیست؟ گفت: نمیدانم ولى گمان مى‏کنم زیر زمین چیزى نیست! امام فرمود: تا زمانی که یقین به دست نیاوری گمان  نشانه عجز است.سپس فرمود: به آسمان بالا رفته‏اى؟ گفت: نه، فرمود: مى‏دانى در آن چیست؟ گفت: نه. دقت کنید نحوه برخورد و جگونه درون مخاطب را به قبضه می گیرد و او را قدم به قدم به حقیقت نزدیک می کنه

فرمود: آیا به مشرق و مغرب رفته‏اى و پشت آن دو مکان را نظاره نموده‏اى؟ گفت: نه. فرمود شگفتا از تو که نه به مشرق رسیدى و نه به مغرب، نه به زمین فرو شدى و نه به آسمان بالا رفتى و نه از آن گذشتى تا بدانى پشت سر آسمانها چیست و با این حال آنچه را در آنها است منکر گشتى، مگر عاقل چیزى را که نفهمیده انکار مى‏کند؟!! امام فرمود: بنابراین تو در این موضوع شکّ دارى که شاید باشد و شاید نباشد! گفت: آری. اى برادر مصرى از من بشنو و دریاب که ما هرگز در باره خدا شکّ نداریم. آیا مگر نمی بینی که خورشید و ماه و شب و و روز داخل می شوند و از یکدیگر سبقت نمی گیرند، می روند و باز می گردند. پس آنان اگر نیرو و قدرت دارند می توانند بروند و بازنگردند. چرا شب به هنگام روز و روز به هنگام شب جلوه گر نمی شود؟ ای برادر مصری شما به دهر و ماده و طبیعت معتقدید . اگر دهر آنان را می برد چرا بازشان می گرداند و اگر بازشان می گرداند چرا می بردشان؟ آیا آسمان را نمى‏بینى که افراشته است و زمین نهاده شده، بدون آنکه آسمان بر زمین سقوط بکنه بیفتد، و چرا زمین بالاى طبقاتش سرازیر نمى‏گردد و به آسمان نمى‏چسبد!؟ خدا که پروردگار و مولاى زمین و آسمان است آنها را نگه داشته! 

فرد زندیق گفت تا به حال کسى غیر شما با من این گونه سخن نگفته بود سپس به خدا ایمان آورد.حضرت به هشام فرمود: او را نزد خود بدار و تعلیمش بده.

پس می بینیم که نحوه برخورد عالمانه و حکیمانه امام با این فرد چگونه موجب شد که دست از عقیده خودش بردارد.گاهی اوقات ما و شما  با برخوردهای نادرست برخوردهایی که عالمانه نیست و شاید از روی تعصب هست بجای اینکه مخاطبمون به سمت حق جذب بشه از مسیر حق دور می شه. 

درحقیقت همین رفتار به دور از تعصب و همراه با احترام امام صادق (ع) بود که افراد بسیارى از فرقه هاى مختلف اسلامى را به سوی آن حضرت جذب کرده بود. تا جائى که بسیاری از علمای اهل سنت و حتی پیشوایان آنها با واسطه یا بی واسطه از شاگردان امام بودند. در مجلس درس آن حضرت حاضر مى شدند 

برجسته ترین کار امام صادق در دوران زندگیشون برپایی یک عاشورای علمی است و حقیقاتا باید تعبیر عاشورا برای فعالیت های علمی امام صادق داشته باشیم. اگر امام حسین یک عاشورای جاودانه را در سال 61 هجری از خود به یادگار گذاشتند که دین بواسطه این قیام به دست آیندگان رسید. امام صادق هم عاشورایی بپا کردند سلاح شمشیر عاشورای حسین قیام بود اما سلاح عاشورای صادقی سخن و کلام بود. آن اسلام ناب را با تمام گستردگیش به دست آیندگان سپردند. و ما هم که انشاا... از شاگردان مکتب امامان معصوم هستیم این رسالت رو داریم هر نقشی که در اجتماع داریم مادر هستیم معلم یا دانشجو و یا هر نقش دیگه آن است  باید درون خودمون را از علوم الهی پر کنیم تا دربرابر سوالات و شبهات عالمانه پاسخ بدیم.