noor ostad
besmelah
کاربرمهمان خوش آمدید عضویت
English

مقام رضایت (۵)

بسمه تعالی
مقام رضایت (5)
در ادامة سری جلسات با عنوان «رضایت» از سلسله دروس فیلسوف متأله استاد سیدعلی موسوی تاکنون به این موضوع کلی پرداختیم که رضایت انسان در زندگی چگونه حاصل می‌شود؟ ‌گفتیم وقتی بدانیم با ما با عدالت رفتار می‌شود. استاد معظم در رمضان سال1381 ه‌ش در ذیل شرح و تفسیر سوره مبارکه روم فرمودند: آرم همة پیامبران الهی این است که جهان نیاز به سه رکن دارد: خدا، دین و عدالت. 
جهان نیاز به خداوند دارد تا او را خلق کند. نیاز به دین دارد تا نظم پیدا کند؛ چون اگر دین نداشته باشد، نظم هم ندارد. نه تنها انسان، همة موجودات عالم نیاز به دین دارند و دین به صورت فطری در درون آن‌ها نهادینه شده است. درخت دین دارد؛ از دین اوست که میوه می‌دهد. (حال اگر حادثه‌ای از خارج وارد شود آن بحث جداگانه دارد.) آب دین دارد. دین آب همان جریانی است که در طبع او وجود دارد؛ انسان هم نیازمند به دین است تا یک جدول برایش مشخص کند. چون این انسان معجونی از نیروی ملکی، حیوانی، شهوی و غضبی است. بنابرین او اگر دین نداشته باشد از حیوان درنده بدتر می‌شود. 3. نیاز به عدالت دارد تا یکی بر دیگری بدون مبنای حقانی تسلط پیدا نکند و بر او تجاوز نکند. پس عالم بدون این سه اصل باقی نمی‌ماند.
اگر از خودمان بپرسیم ما در سیر زندگی چه زمان راضی و خشنود هستیم؟ وقتی ایمان داشته باشیم در این عالم خدایی است که با ما با عدالت رفتار می‌کند. 
در عصر ولتر گروه زیادی از فلاسفة غرب پیرامون ایمان به خدا نظر دادند و گفتند: سیر زندگی انسان باید بر پایة ایمان باشد. اگر ایمان نداشته باشد، پایش می‌لغزد. یکی می‌گفت: «این بهترین جهانی است که می‌تواند به وجود آید.» یعنی خدا دانسته و خلق کرده. دیگری می‌گفت: «هر آنچه هست نیکو و درست است!» یعنی عالم را خدا آفریده و دانسته آفریده. نظر ولتر نیز چنین بود: «بدی در عالم جزئی و خوبی کلی و جهانی است.» در عالم بدی و شر را ما اندک و کم می‌بینیم و خوبی و خیر را فراوان. حتی وقتی ولتر نظر پاسکال را که صد سال قبل از او می‌زیسته و گفته بود: «انسان ناچار است خود را با ایمان و امید زنده نگه دارد» در آثارش مطالعه کرداین نظر را نپذیرفت. او معتقد بود عالم بر اساس یک واقعیت بنا شده و این نیست که انسان به‌قدری بدبخت باشد که با بدبختی بخواهد ایمان داشته باشد. این نظر علمای آن عصر اما در آن زمان اتفاقی افتاد که همة عالمان الهی را به اضطراب انداخت. یک زمین‌لرزه با گستردگی زیاد واقع شد و پانزده هزار تن کشته داد، هزارها خانه را با خاک یکسان کرد و گروه فراوانی را مجروح نمود. بسیاری از این عالمان الهی که در کلیساها بودند نیز از بین رفتند. اینجا زمانی بود که تمام فلاسفة غرب به قول خودشان خواستند این کار خدا را توجیه کنند. گفتند: «چه شد؟ چرا کتاب سرنوشت به روی ما بسته شد؟»
ما این قضیه را به‌عنوان نمونه آوردیم؛ زلزله‌ها و وقایعی هم در سیر زندگی ما حادث می‌شود که گاهی اوقات «چرا؟!» به حکیم می‌آوریم و فوراً حادثة زندگی خودمان را به خدا نسبت می‌دهیم. خوب ما و شما باید اول بدانیم از نظر دین تک‌تک انسان‌هایی که نفس می‌کشند عزیزند، ارزش دارند و یک حکیم به آن‌ها نگاه می‌کند. 
حضرت استاد در رساله تناسخ می‌فرمایند: گاهی بر اثر حادثه مانند وبا، زلزله، طوفان، صاعقه، آتش سوزی گروه انبوهی در لحظه جان می‌دهند. این‌ها آرزوها داشتند، چشم انتظارها داشتند، انس‌ها داشتند، باید در مراسم دل و جان رازها می‌گفتند (خیلی این جملات زیباست! یعنی حضرت حق به قلب ما وشما نگاه می‌کند، می‌داند که ما امید داریم که هستیم و انسی داریم) اما در لحظه زبان‌ها خموش شد، گوش‌ها بینوا ماند، چشم‌ها بی‌جلوة یار ماند، اندام‌ها از خیزش افتادند و خون‌های در غلیان یکباره خاموش شدند. چطور این انسان راضی باشد؟ 
اصلاً اگر حادثه‌ای در سیر زندگیمان رخ دهد باید آن حادثه را چطور تحلیل کنیم که رضایت و آرامش خود را از دست ندهیم؟ فلسفة متأله در اینجا به ما جواب می‌دهد. آن زمان بسیاری از فلاسفة غرب از جملة ولتر دینشان را باختند. وقتی از او پرسیدند: «این حادثه را چطور تحلیل می‌کنی؟» گفت: «خدایا ایمانم را باختم. نمی‌توانم تحلیل کنم که چرا این واقعه رخ داد؟» همان ولتری که اشکال می‌گرفت به نظر دیگران و می‌گفت چرا ناامید نظر می‌دهند؟ خودش شعرهایی سرود که بر او اشکال کردند. گفت: آیا در برابر این همه قربانی چگونه توحیدتان را نجات می‌دهید؟ می‌خواهید بگویید کیفر گناهشان بوده که در این صورت آن کودکانی که در بین این کشتگان هستند گناهی نداشتند و هزاران بحث دیگر که زانوهای فلاسفة غرب را در اینجا می‌لرزاند. اما ما که از مکتب یک فیلسوف الهی درس گرفتیم ببینیم اگر چنین حادثه‌هایی رخ داد اول بفهمیم آیا ما توان فهم وقایعی را که پیرامونمان رخ می‌دهد داریم یا خیر؟ 
استاد یک مثال بسیار زیبا زدند و فرمودند: اگر سنگ‌های آسیاب قدیم را دیده باشید با جریان آب این سنگ شروع به حرکت می‌کند. در نظر بگیرید یک مورچه‌ای در جهت مخالف بخواهد خود را از آب نجات بدهد چقدر ناتوان است. ما هم در برابر فهم و درک حقایق عالم توان نداریم. این اولین نکته‌ای است که باید بدانیم. ما ریشة هیچ حقیقتی را هنوز نتوانستیم به‌خوبی بفهمیم. هنوز بحث است در عالم که اصلاً انرژی عظیم نور خورشید از کجا ایجاد می‌شود؟ و... پس بدانیم مغز بشر هر چقدر هم بخواهد از نظر علمی ‌پیشرفت کند نمی‌توان انتظار داشت که حوادث و وقایع عالم را بفهمد.
2. آیا هر حادثه‌ای که اتفاق افتاد قضای الهی است؟ یعنی خدا آن حادثه را در زندگی ما ایجاد کرده؟ آیا اگر در زندگی دچار شکست شدیم این شکست را در زندگی ما خدا ایجاد کرده؟ فلسفة الهی این را برای ما و شما تجزیه و تحلیل می‌کند که بدانیم خودمان باید درست زندگی کنیم. باید بدانیم قضای الهی در سرنوشت ما هست، اما این خود ما هم هستیم که انتخاب می‌کنیم، این نیست که خدا جبراً بر ما تحمیل کرده باشد که تا وقتی خیر باشد بگوییم «خدایا شکرت!» آن‌گاه که شکست خوردیم بگوییم: «خدایا چرا؟!»
چند جمله‌ای از نادانی‌مان از مباحث توحیدی بگوییم: همیشه می‌گوییم خدا ما را می‌داند و می‌بیند. ولی آیا تا به حال به این موضوع فکر کرده‌ایم که اینکه خدا ما را می‌داند و صدای ما را می‌شنود به چه معناست؟ آیا دیدن و شنیدن خدا نعوذبالله مانند دیدن و شنیدن ماست؟ عمری دعا کردیم، دستمان را بلند کردیم و از سوز دل خدا را صدا زدیم تا خداوند دلش به حال ما بسوزد ولی این دیدگاه کفر است که معتقد باشیم خدا دلش برای ما بسوزد یا صدای ما را بشنود. آخر شنیدن خدا که بعد از خروج صدای ما نیست. خدا ما را می‌داند یعنی خدا جان ما را می‌داند؛ قبل از اینکه صدای ما خارج بشود خدا می‌داند. خدا ما را می‌بیند یعنی از آن لحظه‌ای که هنوز نطفه ما در رحم مادر تشکیل نشده تا آن لحظه‌ای که جان به جان‌آفرین می‌خواهیم تسلیم کنیم او ما را می‌داند و می‌بیند؛ این دیدن و دانستن خداوند است. حالا اگر این آگاهی را داشته باشیم می‌خواهیم از زندگی رضایت نداشته باشیم؟! اما فلسفة دعای ما این است که دستانمان را بلند کنیم تا بتوانیم از این باران فیضی که لاینقطع از سوی حق ریزان است بهره بگیریم. 
اگر در دین مناجات و التماس به درگاه خدا توصیه شده برای این است که این غبارهای قلب‌های سنگین ما برداشته شود تا فیض نازل‌شده از سوی حضرت حق را ببینیم و بگیریم. 
قبول دارید ما نفهمیدیم خدایمان کیست؟ اگر بدانیم او چه کریمی‌ است وقتی به فرزندمان بخواهیم خدا را معرفی کنیم نمی‌گوییم: «این کار را نکن به جهنم می‌روی خدا می‌سوزاندت» که از همان بچگی به جای رحمت نطفة عذاب در درونش ریخته بشود. به او می‌گوییم خدا تو را می‌بیند و تو را می‌داند و صدای تو را می‌شنود. 
 گفتیم انسان باید در سیر زندگی به چیزی رضایت بدهد که ارزش داشته باشد و به چیزی تسلیم کند که همیشگی باشد تا برای او سعادت را به بار بیاورد اما زیباترین تحفه‌ای که در این عالم به ما و شما داده شده عشق علی‌بن ابیطالب(ع) و آلش هست. همان علی‌ای که پیغمبر فرمودند: «یا علی، هم تو بدان و هم همة امتانم بدانند نمازی که من بخوانم و تو نباشی، خیری در آن نیست. علی‌ای که تمام ملائکه قدسی حق در صف ایستادند تا قطراتی که از آب وضوی آن حضرت جدا می‌شود را برای تیمن و تبرک به عالم بالا ببرند...