noor ostad
besmelah
کاربرمهمان خوش آمدید عضویت
English

در جستجوی حقیقت

«بسمه تعالی»

در جستجوی حقیقت

  سقراط فیلسوف بزرگ قبل از میلاد از اوان طفولیت در سنگ ‏تراشی پدر کار می‌کرد و به سفارش پدر به‏ وسیلة خمیری روزنه‌های ریز مجسمه‌های سنگی را می‌پوشاند تا برای خریدار زیباتر جلوه کند، اما روزی با خود اندیشید که آیا این روش یک دروغ عملی نیست و آیا من باید عمر خویش را در این دروغ عملی طی نمایم؟ این بود که از کار خود منصرف شد و شیوه و روش دیگری در زندگی انتخاب کرد و از فیلسوفان به‌نام شد... 

آیا تاکنون از خود پرسیده ایم که آنچه در زندگی انتخاب نموده‌ایم حق است یا باطل؟ چگونه می ‏توان به این بینش سقراط‏ گونه رسید؟ به‌راستی، آن بینشی که میان بشریت وجود دارد و او به‏ عنوان فرهنگ و عرف جامعه با آن انس گرفته، تا چه حد او را به حقیقت می‏ رساند؟ آیا خواسته های انسان‏ به ‏واقع جوشش درون خود اوست یا از عواملی خارج از درون او بر او تزریق می‌شود؟ 

باید دانست در درون هر انسان نیرویی به نام جستجوی حقیقت وجود دارد که به‏ واسطة آن در جهات‌ مختلف علمی، اعتقادی و سایر جهات زندگی گام برمی‏ دارد؛ اما در کنار آن، نیروها و امیال دیگری نیز در جهان درون او و جهان خارج از او (خانواده و اجتماع) او را تحت‏ تأثیر خود قرار می‏دهند. حال، اگر این نیروی جستجوی حقیقت در جدول و کانال صحیح خود هدایت شود، به‏ یقین انسان را به علم، معرفت و حقیقت می ‏رساند. 

آنچه ما در این گفتار به بررسی آن می‌پردازیم این است که آیا شیوه‌ای که انسان‏ها به آن دل می‌بنند و عمر خویش را صرف آن می‌کنند، حق است یا باطل؟ به ‏طور مثال کودکی را در نظر بگیرید که هر آنچه والدین به آن معتقدند، کورکورانه می‌پذیرد؛ اما همین طفل وقتی به مراتب بالای عقلی نائل شد و قدرت درک و شعور بالایی یافت چگونه باید عمل کند؟ آیا هدف از بیان دستورات و فرامینی که از سوی والدین به او می رسد واقعاً در جهت انسان‌سازی اوست یا ریشه در نفع‏ گرایی والدین دارد؟ 

گواینکه احسان به والدین در قرآن کریم به فرزندان تأکید شده است، اما مسلم است انسان نباید در مسیر زندگی کورکورانه حرکت کند و به خاطر علقه ‏ای که به والدین خود دارد هر آنچه آن‌ها می‌گویند هرچند مبنای علمی، دینی و اعتقادی نداشته باشد بپذیرد. بلکه باید در راه و روشی که آن‌ها گزیدند تفکر و تحقیق کند و اگر دریافت گفته‌هایشان نادرست است، به آن‌ها تذکر دهد. چنان‏که خداوند در سوره مبارکه انعام، آیه ۷۴ می‏فرماید: «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّی أَرَاکَ وَقَوْمَکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ». مضمون آیه این است که ابراهیم نبی در بت‏ تراشی آزر تفکر نمود و از خود پرسید آیا این بت‌ها حق‌اند؟ آن‏گاه ابراهیم به پدرش آزر گفت: «آیا بت ها را به خدایی اختیار کرده‌ای؟! من تو و پیروانت را در گمراهی آشکاری می‌بینم.» درحقیقت، بت‏ شکنی ابراهیم که یک قضیه مهم تاریخی و دینی است، از همین ‏جا آغاز شد. 

بسیاری از اوقات ما از تفکری تبعیت می‌کنیم یا مقلد موضوعی می‌شویم که مبنای آن حقیقت نیست بلکه با تجسمی فرضی از حقیقت عمری را در راه تبعیت از آن صرف می‏ کنیم. پس بیش از پیش اهمیت این پرسش خود را نشان خواهد داد که آیا آنچه خانواده به فرزند تزریق می‌کنند تا عمر گرانبها و ارزشمند خود را با آن سپری ‌کند حق است یا باطل؟

از مثال خانواده به اجتماع می ‏رویم. از یک سو محیط و اجتماعی را در نظر بگیرید و از سوی دیگر ادراک انسان را. آیا محیط و اجتماع قادر است بر ادراک و نیروی تفکر انسان مسلط شود و انسان را هم‌رنگ خود نماید؟ چه ‏بسا در طول تاریخ دیده شده فرد یا افرادی تحت تسلط حکام و فضای اجتماع خود قرار گرفتند و هر نغمه‌ای که محیط نواخته ادراک آن‏ها هم در جست ‏و خیز همان صدا به حرکت در آمده و به حکم اینکه «حاکم بر اساس حکومت خود جدول تفکر و شیوة زندگی ما را پایه‌ریزی می‌کند و ما ناچاریم تابع عقاید او باشیم!» بارها و بارها حتی از مسیری که به حق بودن آن ایمان داشتند به تزلزل رفتند و مسیر ناحق و باطل را انتخاب کردند... 

پس نتیجه می‏ گیریم باید نیرو یا میلی که در درون انسان سرک می‏ کشد به حدی پاک و باثبات باشد که بتواند انسان را به کارهای حقانی سوق دهد و قدرت تشخیص حق از باطل را برای انسان فراهم سازد. بر این مبنا میل انسان به دو دسته تقسیم می ‏شود: 1. حس‌گرایی و سنت‏ گرایی 2. برخاسته از بینش و علم الهی. 

حضرت استاد می‌فرمایند: درست است ماهیت انسان همان چیزی است که می‏ خواهد؛ یعنی تا چیزی را نخواهد به ‏سوی آن نمی‌رود، اما ببینیم میل و خواستنی که در درون انسان به‏ وجود می‌آید از کجا نشئت می‌گیرد؟ 

 آدام اسمیت، (Adam Smith) فیلسوف و اندیشمند بزرگ قرن هجدهم میلادی، معتقد است: اگر ریشه امیالی که از درون انسان جوشش پیدا می‌کند تابع سنت غلط و نادرست باشد، هر آنچه که می‌خواهد، او را به‏ سوی کمال سوق نمی‏ دهد1  ولی گاهی اوقات مطلوب بعضی افراد از بینشی عالی بر پایه مکتب الهی و روحانی سرچشمه گرفته شده اینجاست که تک‏ تک امیال چنین فردی او را به‏ سوی کمال و سعادت راهبر می‏ شوند. پس گاهی تابع سنت دین و حکمت حکیم الهی بودن مطرح است که این موضوع یک اصل است و در برابر افرادی هستند که تابع سنت جهل یک جاهل یا اجتماع ناهنجار می‏ شوند.

دریافتیم تبعیت از سنت یا طبعی پسندیده است که عقل و شرع و اخلاق و حکمت الهی آن را بپذیرد. حضرت استاد می‌فرمایند: ما انکار نمی‌کنیم که انسان به طبعش جواب ندهد ولی به صرف اینکه میل انسان به فلان موضوع خاص شد که نباید به آن پاسخ دهد. باید ببیند این میلی که می‌خواهد از آن بهره بگیرد موردتأیید نیروی عقل، مبانی دین و گفته‏ های عقلا نیز هست یا خیر؟ اگر این‏ امور میل و طبع او را پذیرفتند، این طبع و میل برای او عین سعادت و کمال است در غیر این صورت این فرد انسان حس‌گرایی است که به ‏راحتی در برابر یک سنت نادرست و اجتماع ناهنجار منفعل شده و تحت ‏تأثیر آن‏ها قرار می‏ گیرد. اما اگر حق را انتخاب کند و برای حق قدم بردارد، بداند به هر سو که می‌رود به ‏یقین جلوه حق را خواهد دید. 

در خاتمه مثال می‌زنیم به شخصیتی که با وجود آنکه در مقام و موقعیت خاصی قرار گرفت اما پیش از سرمستی از مقام، به خود نگریست که آیا این مقام حق اوست یا حق دیگری؟ «غزالی» فیلسوف، متکلم و فقیه قرن پنجم هجری است که در حدود 950 سال پیش زندگی می‌کرد. او در یکی از کتاب‌هایش می‌گوید: «تا تو را به شک نیندازم پی تحقیق نمی‌روی!» او بر این باور بود که تا کسی به شک نیفتد از رکود در نمی‌آید و از علقه‌های باطلی که جامعه او را به‏ سوی آن‌ها کشانده، رها نخواهد شد. 

وی در نظامیه نیشابور تحصیل می‌کرد، در آنجا به مراتب علمی والایی رسید. زمانی که رئیس نظامیه بغداد از دنیا رفت، به دنبال شخصی می‌گشتند که صلاحیت ریاست دانشگاه بغداد آن روز را داشته باشد و اعلم علما باشد. 

غزالی در کتاب «المنقذ من الضلال» خود می‌گوید: مرا به ریاست دانشگاه نظامیه بغداد انتخاب کردند، پس از این انتخاب خود را گم کردم؛ از خود پرسیدم آیا این مقامی که به من داده شده حق است یا باطل؟ دیدم هرگاه به جهت درس ‏دادن می‏ روم، تعداد زیادی مرا احترامم می‌کنند یافتم دارم مغرور می‌شوم،. به‏ تدریج این حس در من تقویت می‌شد به ‏طوری که هر جا بودم چه در نماز، چه در کلاس، چه در کوچه در خود سوزشی احساس می‌کردم. در درون غوغایی داشتم که اگر آزادانه دنبال حقیقت بروم مقام را چه کنم؟! درواقع، جدالی بین دو نیروی متضاد درونم را آتش می‌زد. با خود گفتم باید بروم سر این غرور را ببرم. به همین جهت اعلام کردم که می‌خواهم به سفر مکه بروم. زمینه فراهم شد و با کاروانی از بغداد به‏ سوی مکه رهسپار شدم، باز هم مرا می‏‌شناختند و احترام می‌کردند، از آن کاروان نیز رها شدم، به‌جای اینکه به‌سوی جنوب غربی بروم، به‌سوی شمال رهسپار گشتم، لباسم را عوض کردم و لباس درویشی به تن کردم و خود را از چشم دیگران مخفی نمودم به‏ طوری که همه گفتند غزالی از قافله جا مانده یا درنده‏ای او را دریده یا به چاهی افتاده و در گوشه‌ای مرده است. یک سال متوالی به صورت ناشناس و گمنام در بیت‏ المقدس و این ‏سوی و آن ‏سوی به جستجوی حقیقت بودم. برخی نیز در احوالات وی گویند در مدرسه‌ای واقع در دمشق که محل تدریس علمای نحریر بود، خدمت می‌کرد و سرانجام به ‏سوی طوس بازگشت، یک مدرسه ساخت و همان جا جان به جان آفرین تسیلم کر2د.  

(البته دانشمند معظم، فیلسوف متأله حضرت استاد موسوی ذیل بررسی زندگی غزالی با نگاهی عارفانه به این نکته نیز اشاره فرمودند که ما بر غزالی ای که چنین ظریف بین بوده اشکال داریم که «چرا با این‏ همه تفکر و شیوه خاصی که در زندگی پیش گرفته به‌سوی ولایت و عصمت علی(ع) نرفته است؟!») (هرچند در بسیاری منابع ذکر شده که او به سوی تصوف میل کرد.)

چه زیباست ما و شما نیز هر کجا که هستیم و به هر امری که مشغول هستیم، تفکر کنیم که آیا رسالت ما در عالم همین است؟ این همان حقی است که باید به‏ سوی آن برویم یا خدای نخواسته باطلی است که در مسیر زندگی پیش گرفته ‏ایم؟ 

در این گفتار برای روشن شدن مطلب، مختصری از سیر غزالی را بیان کردیم. سیر علمی مرجع عالی‏ مقام تشیع حضرت شیخ انصاری(اعلی ا... مقامه) نیز هنگامی که شیخ محمدحسن، صاحب جواهر، زعامت حوزه نجف را به ایشان واگذار می‌کنند، مملوّ از حقائق علمی و عرفانی است که می‌توانید در بخش گزیدگان تشیع مطالعه نمایید.

================================================================

پانویس

 1) بشر قبل از دوره قرن هجدهم این آزادی را نداشت، یعنی این آگاهی را نداشت که می‏ شود در مقابل سنت ها قیام کرد و انسان آگاهانه خود واضع قانون باشد. فکر می ‏کرد هرچه که سنت است لازم الاتباع است؛ ... در طبقه متجدد نیز «مد» یعنی رسم جدید مطرح است. او هم تابع رسم و سنت است، این هم تابع رسم و سنت. در این که هر دو اسیر سنت ها هستند فرقی نیست منتها او به سنت کهن چسبیده، این به سنت جدید، و هر دو اسارت است. (مرتضی مطهری، فلسفۀ تاریخ، ج 1، ص277 و 278.)  

 2) .ر.ک: اعترافات غزالی، ترجمه کتاب المنقذ من الضلال.  

منبع: رساله انعام مرحله (5) و رساله معاد و مقامات و منازل انسان حاصل تدریس و تحقیقات محقق و فیلسوف متأله استاد سیدعلی موسوی ذیل تدریس جلد نهم اسفار 

نظر کاربران

1
محمد حسین ضرغامی
۱۵:۵۹ - ۱۷ /دى /۱۳۹۷
پاسخ
سلام علیکم
خدا قوت. از خواندن مقاله جستجوی حقیقت، نه تنها لذت بردم بلکه پاسخی دیدم به شک درونیم. اگر چه نمی دانم رسالتم در این عالم چیست
دیدگاه شما